آسمان است و زمین دور سرش می گردد
***
آسمان است و زمین دور سرش می گردد
آفتاب است و قمر خاك درش می گردد
.
این قد و قامت افتاده درخت طوبی است
این محاسن به خدا آبروی دین خداست
.
این حرم خانه ی زهراست خجالت بکشید
این حسینیه ی دنیاست خجالت بکشید
.
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
.
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیرمرد است و خمیده است عصا بردارد
.
هم عصا نیست که او تکیه به جایی ببرد
هم عبا نیست که سر زیر عبایی ببرد
.
ببریدش ، ببرید از وسط مردم نه
هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه
.
از مسیری ببریدش كه تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وا نشود
.
اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد ؟
پیرمردی كه خمیده است كشیدن دارد ؟!
.
اگر آهسته نیارید تنش می افتد
بارها پشت سواره بدنش می افتد
.
شعله ی تازه به چشمان غمینش نزنید
آسمان است ؛ در این كوچه زمینش نزنید
.
شاید این كوچه همان كوچه ی زهرا باشد
شاید آن كوچه ی باریك همین جا باشد
.
شاید این كوچه همان جاست كه زهرا اُفتاد
گر چه هم دست به دیوار شد اما اُفتاد
.
این قبیله همگی بوی پیمبر دارند
در حسینیه ی خود روضه ی مادر دارند
.
.
.
شاعر : علی اکبر لطیفیان
.
نظرات