اشعار آیینی خیمه...

آسمان است و زمین دور سرش می گردد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 27 آذر 1398

آسمان است و زمین دور سرش می گردد

متن شعر

آسمان است و زمین دور سرش می گردد

***

آسمان است و زمین دور سرش می گردد
آفتاب است و قمر خاك درش می گردد

.
این قد و قامت افتاده درخت طوبی است
این محاسن به خدا آبروی دین خداست

.
این حرم خانه ی زهراست خجالت بکشید
این حسینیه ی دنیاست خجالت بکشید

.
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید

.
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیرمرد است و خمیده است عصا بردارد

.

هم عصا نیست که او تکیه به جایی ببرد

هم عبا نیست که سر زیر عبایی ببرد 

.
ببریدش ، ببرید از وسط مردم نه
هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه

.
از مسیری ببریدش كه تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وا نشود

.
اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد ؟
پیرمردی كه خمیده است كشیدن دارد ؟!

.

اگر آهسته نیارید تنش می افتد

بارها پشت سواره بدنش می افتد 

.
شعله ی تازه به چشمان غمینش نزنید
آسمان است ؛ در این كوچه زمینش نزنید

.
شاید این كوچه همان كوچه ی زهرا باشد
شاید آن كوچه ی باریك همین جا باشد
.
شاید این كوچه همان جاست كه زهرا اُفتاد
گر چه هم دست به دیوار شد اما اُفتاد

.
این قبیله همگی بوی پیمبر دارند
در حسینیه ی خود روضه ی مادر دارند

.

.

.

شاعر : علی اکبر لطیفیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *