اشعار آیینی خیمه...

^ از ابتدای راه دائم بی قرارم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 11 شهریور 1397

^ از ابتدای راه دائم بی قرارم

متن شعر

از ابتدای راه دائم بی قرارم

حق دارم‌ آخر ! مادرم‌ ! دلشوره دارم

.

 گرما کشیدن روزها بسیار سخت است

با شیرخواره در بیابان کار سخت است

.

هر وقت با عزّت به محمل می نشینم

هی ذکر می گویم بلا دیگر نبینم

.

اصلا بلا باشد ! علی اکبر که داریم

وقت خطرها ساقی لشگر که داریم

 .

چشم غریبه تا سوی محمل می افتد

کارش به شمشیر ابوفاضل می افتد

.

زینب دلش لبریز از حسّ غرور است

در کاروان هر چیز می خواهیم‌ جور است

.

پوشیه کافی چادر و‌ معجر فراوان

در دست و گوش بچه ها زیور فراوان

.

از لطف سقّا مشک ها لبربز آبند

مثل فرشته بچه ها آرام خوابند

.

شکر خدا خورشید هم ما را ندیده

آقا خودش سایه سر ماها کشیده

.

از معنی این سرزمین هم ترس دارم

کرببلا یعنی غم ! از غم ترس دارم

.

می ترسم از سرنیزه ها از طبل هاشان

می ترسم از خار مغیلان بیابان

 .

می ترسم این‌ معصومه ها تنها بمانند

یک یک به زیر سم مرکب ها بمانند

.

می ترسم از ذبحی که با تکبیر باشد

طفلم به جای شیر سهمش تیر باشد

.

ای وای از آن نحری که خنجر کُند باشد

سهم عقیله حرف های تند باشد

.

 ای وای از آن روزی که یک لشکر بخندند

نامحرمان دستان زینب راببندند

.

روزی نیاید چشم ها ما را ببیندد

زینب سلام الله علیها را ببینند

.

ای کاش جایی قحطی چادر نباشد

یعنی سکینه از کسی دلخور نباشد

.

ای کاش ناموس علی زندان نباشد

قرآن به روی شاخه آویزان نباشد

.

.

.

سید پوریا هاشمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *