اشعار آیینی خیمه...

افتادی لب تشنه

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 12 آذر 1398

افتادی لب تشنه

متن شعر

افتادی لب تشنه رو خاکا دعوا شد سرت

***

افتادی لب تشنه رو خاکا دعوا شد سرت

هجوم آوردن با نیزه ها دور پیکرت

.

به حال و روز مظلوم تو بین قتلگاه

کِل می کشیدن پیش چشم زینب خواهرت

.

تو رو حرومیای کوفه تشنه کشتنت

بی کس و تنها بین گودال گیر آوردنت

.

برای غارت ریختن روی جسم اطهرت

رحمی نکردن حتی به اون کهنه پیرهنت

.

زینب اومد بین گودال و شد حالش خراب

نیزه شکسته ها رو جمع کرد با قلبی کباب

.

هزار و نهصد و پنجاه زخم خوردی بی امان

غرق به خون افتاده بودی زیر آفتاب

.

اسم تو بردم زیر بارون ؛ بارون گریه کرد

تربت گذاشتم لای قرآن ؛ قرآن گریه گرد

.

ذوالجناح از میدان اومد سر می کوبید زمین

مصیبتت از بس سنگینه حیوان گریه کرد

.

صدای هل معینت اومد اصغر گریه کرد

از روی تلّ زینبیه خواهر گریه کرد

.

عده ای بی نصیب از گودال رفتن خیمه ها

پنجه ها اومد سوی زن ها معجر گریه کرد

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *