اشعار آیینی خیمه...

^ اوّلین روز است که بی گهواره می گردی علی

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 10 شهریور 1397

^ اوّلین روز است که بی گهواره می گردی علی

متن شعر

اوّلین روز است که بی گهواره می گردی علی
یک شبه مادر برای خود شدی مردی علی 

.
آخرین باری که بستم بند این قنداق را 
بر دلم افتاد دیگر بر نمی گردی علی 

.
خنده ات شرمنده می سازد پدر را گریه کن 
بس کن این لبخند ، اشکم را در آوردی علی 

.
زانویت را جمع کردی بس که پیچیدی ز تیر 
دست ها را مشت کردی بس که پر دردی علی 

.
باز کن از ساقه ی این تیر انگشتان خود 
نیست همبازی تو بی چاره ام کردی علی 
.
بی تعادل هستی و ماندم چگونه با سرت 
حجم تیر حرمله را تاب آوردی علی 

.
می زنی لبخند و پیدا می شود سرهای تیر 
عاقبت دندان شیری هم در آوردی علی 

.

.

.

حسن لطفی 

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *