اشعار آیینی خیمه...

اين دست كه بر گردن پيمانه نشسته ست

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 25 بهمن 1396

اين دست كه بر گردن پيمانه نشسته ست

متن شعر

اين دست كه بر گردن پيمانه نشسته ست

در سجده به خاك در ميخانه نشسته ست

 .

گر عاشقت از عقل فراری ست ، دليلش

اين است كه با مَردم ديوانه نشسته ست

.

شسته شده در ميكده با باده ی باران

بر چهره ام اين چشم كه مستانه نشسته ست

.

آن بنده كه بر سادگي اش قهقهه زد خلق

در محفل ذكر تو چه رندانه نشسته ست

.

نظّاره گر پرتـوی از حسن تو بوده ست

بر دامن گُل هر چه كه پروانه نشسته ست

.

هستم چو فقـيری كه به احسان نگاهت

در بزم توسّل به تو ، شاهانه نشسته ست

.

جز مِهر تو ای مظهر توحيد نبوده ست

گنجي كه در اين خانه ی ويرانه نشسته ست

.

آن عشق كه راهی به حريم تو نبرده ست

حرفی ست كه در قالب افسانه نشسته ست

.

در حشر به نامردی ثانی ست گواهی

دستي كه به رُخسار تو مردانه نشسته ست

.

قلب علی از غُصه ی تو ، تير كشيده ست

هر بار كه پُشت در اين خانه نشسته ست

.

گفتــه ست سر و دست علی ام ، به سلامت

آن زخم كه بر بازوی حنّانه نشسته ست

.

.

.

محمد قاسمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *