اشعار آیینی خیمه...

^ ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 29 مرداد 1397

^ ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام

متن شعر

ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت ، داده پیغمبر سلام

,

منشأ کل کمال و باقر کل علوم
هفتمین نور و ششم مولایی و پنجم امام

.

اِنس و جان آرند حاجت در حریمت روز و شب
آسمان گردیده بر دور مزارت صبح و شام

.

این عجب نَبْوَد که بخشی چشم جابر را شفا
زخم دل را می‌ دهی با یک نگاهت التیام

.

ساکنان آسمان را لحظه لحظه ، دم به دم
از بقیعت عطر و بوی جنت آید بر مشام

.

در کمال و در جلال و علم و حلم و خلق و خو
پای تا سر ، سر به سر آیینه ی خیر الاَنام …

.

کودکی بودی که از تیغ بیانت ناگهان
روز در چشم یزید بی‌ حیا آمد چو شام

.

لال شد از پاسخ و زد بر دهن مهر سکوت
طشت رسوایی او افتاد از بالای بام

.

تو سر بالای نی دیدی به سن کودکی
گه به دشت کربلا ، گه کوفه ، گاهی شهر شام

.

خیمه‌ های آل عصمت را که آتش می‌ زدند
می‌ دویدی در بیابان اشک‌ ریز و تشنه‌ کام …

.

ماجرای کربلا و شام و کوفه بس نبود
از چه دیگر این همه آزار دیدی از هشام

.

بارها آوردت از شهر مدینه تا دمشق
از وجودت هتک حرمت کرد جای احترام

.

گاه آوردت به زندان ، گاه پای تخت خویش
گاه زد زخم زبان و گاه می‌ زد اتهام

.

حیف کز زهر جفا گردید قلبت چاک چاک
مرغ روحت پر زد از تن ، جانب دارالسلام

.

بس‌ که بر جان عزیزت روز و شب آمد ستم
دادی از سوز جگر بر شیعیانت این پیام

.

تا به صحرای منا گریند بهر غربتت
حاجیان هنگام حج ، پیر و جوان و خاص و عام

.

دوست دارم بر تو گریم در بیابان بقیع
کرده‌ اند این گریه را بر من حرامی‌ ها حرام

.

در کنار قبر بی‌ شمع و چراغت روز و شب
هم بشر سوزد چو شمع و هم ملک گرید مدام

.

از چه شد صد چاک قلبت با چنان قدر و جلال
وز چه ویران مانده قبرت با چنان جاه و مقام

.

بر تو می‌ گریم که بردی کوه غم از کودکی
بر تو می‌ گریم که شد با خون دل عمرت تمام …

.

.

.

استاد حاج غلامرضا سازگار

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *