اشعار آیینی خیمه...

^ این من و این حال پریشانی ام

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 9 اردیبهشت 1397

^ این من و این حال پریشانی ام

متن شعر

این من و این حال پریشانی ام

عابر این کوچه ی بارانی ام

.
موجم و بر صخره سری میزنم
من ز تو لبریزم و طوفانی ام
.
آی جنون زود نجاتم بده
مانده در این حیرت و حیرانی ام
.
دست به رقص آمده ام با قلم
تا تو شدی شمع غزل خوانی ام
.
نام تو را گفتم و آتش شدم
شهر شده پر ز چراغانی ام
.
شهپر جبریل در آورده ام
شام شما هست و سر آورده ام
.
به چه شبی عشق سحر کرده است
پشت در میکده سر کرده است
.
عقل اگر رفت به غارت چه باک
عشق از این کوچه گذر کرده است
.
آمده جبریل و زمین را خودش
با گل و آئینه خبر کرده است
.
پشت در خانه ی سادات باز
صحبت یک ماه پسر کرده است
.
بر در این خانه گدا قیمتی ست
هرکه گدا هست نظر کرده است
.
قبله ای از سمت خدا آمده
شکر خدا صاحب ما آمده
.
مانده ام این جلوه تویی یا حسین
ای سر و پا وقت تماشا حسین
.
این قدم توست که دل می برد
یا که حسین آمده دنیا حسین
.
بر سر این کوچه بیا تا دمی
شهر ببیند شده پیدا حسین
.
می وزد از گیسوی تو بوی سیب
ای نفست عطر حسن با حسین
.
تا که شبیه تو شوم ساخته
در دل من کرب و بلا را حسین
.
ما همه در سایه ی دین توییم
تا به ابد مست حسین توییم
.
مات تو گر هست کسی یک کلام
حضرت زهراست علیها السلام
.
مجمع مجموع ائمه بیا
جلوه نما جلوه ی زهرا تمام
.
جلوه نما تا که ببیند زمین
تکیه به پشتت زده بیت الحرام
.
منتظر نعره ی تو ذوالفقار
چشم به راه تو بود در نیام
.
بر سر ما بیرق تو سر بلند
بر سر ما سایه ی تو مستدام
.
بانگ بزن حضرت صاحب علم
تا بدرد سینه ی خود را حرم
.
وقت ظهورت که مقدر شود
وقت رجز خوانی حیدر شود
.
لرزه بیافتد به همه کائنات
حیدر کرار مکرر شود
.
هر که جگر داشت جگر می درد
هر که سری داشته بی سر شود
.
وقت تقاص از دو نفر می رسد
وای از آن نعره زمین کر شود
.
پای رکاب تو ابوفاضل و
بوسه زن تیغ تو اکبر شود
.
ناله ی این المفر از کارزار
می رسد از شش جهت ذوالفقار
.
کاش که همسایه ی ما می شدی
حیف تویی از همه مهجورتر
.
حیف تو را دیدم و نشناختم
وای منم از همگان کورتر
.
آه که ما غایب و تو حاضری
از همه پیداتر و مستورتر
.
کاش سلامت دهم و بشنوم
آمده ای از همه منصورتر
.
ما همه محتاج تو یابن الحسن
تشنه ی امواج تو یابن الحسن
.
من به تو نزدیک تر از هر کجا
در حرمم در حرم کربلا
.
حس حضورت دل ما می برد
گوشه ی شش گوشه و پایین پا
.
حس حضورت همه جا با من است
صحن نجف یا سحر سامرا
.
یا که به مشهد دم باب الجواد
یا وسط سایه ی ایوان طلا
.
در همه جا رفته ام و خوانده ام
باز به یاد تو و مولا رضا
.
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
.

.

.
حسن لطفی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *