اشعار آیینی خیمه...

^ باده را تا آخرش سر می کشم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 15 فروردین 1396

^ باده را تا آخرش سر می کشم

متن شعر

باده را تا آخرش سر می کشم

آسمانی می شوم پر می کشم

.

نعره ی مستانه دارم در گلو

مست کردم تا بیابم آبرو

.

یا گریبان می درم ، رسوا شوم

مست کردم تا کمی شیدا شوم

.

همچو مِی می خواستم یک دل شوم

با اجازه ، گر شود ، دعبل شوم

.

او پدر را می ستاید من پسر

او ز جان گفت است من هم از جگر

.

لیک شعر ما کجا آقا کجا

ذکر افلاک است ما اُحصی ثنا

.

ما کجا و صحبت از مدح امام

سِیر تا خورشید روی پشت بام ؟

.

ما کجا و باده های سلسبیل

دست ما کوتاه خرما بر نخیل

.

سائلی بودم که تو ره دادیم

من مریض عشق ، مادرزادیم

.

لکنتم را رفع کن در این رسا

باز می گویم که لا اُحصی ثنا

.

ای تو آقازاده ی خورشید طوس

روح و جان حضرت شمس الشموس

.

گوشه ای ز آب لبت نهر رجب

حوض کوثر ! سید عالی نسب !

.

السلام ای حضرت باب المراد

باب حاجات تمام این بلاد

.

یا رئوف بن رئوف بن رئوف

یا کریم و یا جواد و یا عطوف

.

ای به گهواره مسیحا را امام

ای مسیح بن مسیحا ! السلام

.

شد مسیحا خاکبوس بر درت

مریم عذرا کنیز مادرت

.

بی سبب لیلا به تو مجنون نشد

بی سبب روی تو گندم گون نشد

.

التماس چشم چشمه سارها

برکت و روزی گندم زارها

.

سفره های نان به زیر دین توست

رنگ گندم ها از این رو عین توست

.

برکت از میلاد تو لبریز شد

عشق لا یزرع چه حاصل خیز شد

.

کار مژگان بلندت شد شکار

از دل صیدت درآوردی دمار

.

دل به یک لحظه شود تسلیم تو

امر کن تا جان شود تقدیم تو

.

پیش کش بر غمزه ، سر آورده ام

زخم می خواهم ، جگر آورده ام

.

زخم تو کار مسیحا می کند

زخم تو دردم مداوا می کند

.

السلام ای درد و درمان رضا

السلام ای وصله ی جان رضا

.

دائم الخمرم بنوشم مِی زیاد

یا جواد و یا جواد و یا جواد

.

بوسه بر کفش تو زد یک پیرمرد

می گرفت از روی نعلین تو گرد

.

گرد کفشت خاک یا این که زر است

سرمه ی چشم علی جعفر است

.

دستخط آمد برای تو ز طوس

نامه را بر دیده بگذار و ببوس

.

نامه شرح غصه ی هجران توست

شرح دلتنگی بابا جان توست

.

میوه ی قلب پدر عمرت بلند

سر سلامت باشی از شر و گزند

.

شد دلم تنگ و ز دوری تو چاک

یا جواد بن علی روحی فداک

.

کاش بابای تو در آن حجره بود

زهر بود و جسم تو زرد و کبود

.

یک کبوتر پر شکسته در قفس

سخت تا کام تو می آمد نفس

.

پشت در کف بود و سوت و هلهله

در میان آسمان ها زلزله

.

بین حجره بال و پر می خورد زخم

تشنه بودی و جگر می خورد زخم

.

تشنه بودی آب را بر خاک ریخت

خاک بر روی سرش افلاک ریخت

.

قلب بابای خراسانی شکست

دیده ات را دست زهرا تا که بست

.

باز هم بی احترامی بر امام

می شود تشییع جسمت تا به بام

.

کاش می بردند جسمت با عبا

ای علی اکبر به روی بام ها

.

.

.

حجت السلام محسن حنیفی 

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *