اشعار آیینی خیمه...

بزم عشق

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 28 شهریور 1402
صاحب اثر

باز هم طبع دل شکوفا شد

متن شعر

باز هم طبع دل شکوفا شد
بزم عشق و طرب مهیا شد
.
مردی آمد ز خانواده ی نور
مهر او در دل همه جا شد
.
آسمان در مقابلش خم شد
خاک هم نزد مقدمش پا شد
.
آفتاب آمد و همه دیدند
چه شکافی به علم پیدا شد
.
و کسی نیست مثل خوی او
وحده لا اله الا هو
.
جبرئیل آمده به کف سینی
پر ز میوه ، گلاب و شیرینی
.
مهد او روی دست حورا بود
بین تور و روبان تزئینی
.
دست شیطان به بند قنداقه
نشود اهل توبه ؟! بدبینی !
.
یک کفه عشق و یک کفه مولا
چه عیاری چه شأن سنگینی
.
با تجلای کوثر آمد او
با سلام پیمبر آمد او
.
آمده تا که پرده بردارد
بهر افشای حق نظر دارد
.
وقت میلاد او همه گفتند
” چه قدر فاطمه پسر دارد ”
.
او ز نسل سلونی است ، بپرس !
از تمام فنون خبر دارد
.
دست تاریخ می نویسد که
چه کسی مثل او جگر دارد –
.
– پیش ظالم ز مدح خود خواند
و سر جای خویش بنشاند

.
از دل ما صفا رود ؟! هرگز
مهر این مقتدا رود ؟! هرگز
.
زاهدی بی ولایت و عشقش
تا وصال خدا رود ؟! هرگز
.
از در خانه اش کسی دیده
دست خالی گدا رود ؟! هرگز
.
وقت جولان نشد ، دلاوری است !
تیر آقا خطا رود ؟! هرگز
.
کاش تیری به قلب ما بزند
بر مزار من و تو پا بزند
.
پدرش مقتدای اذکار است
مادرش در پناه دیوار است
.
ازدحامی به پشت بیت حسین
هر دلی در خیال دیدار است
.
برو فردا بیا دگر دیر است
گوش عاشق مگر بدهکار است
.
همه او را زیارتش کردند
ای خدا نوبت علمدار است
.
گفت در گوش او به غمخواری
جانشین منی علمداری
.
کربلا آمد و قیامت شد
وقت بی یاری و اسارت شد
.
دیده های امام باقر دید
که به زینب چه سان اهانت شد
.
عمه هایش به بند زنجیرند
ناله ای کرد و غرق غیرت شد
.
آه افسوس ! دست او بستند
آرزومند روز عزت شد
.
نیزه ای قهرمان جنگ سر است
اشک می ریزد و نظاره گر است
.
.
.
رضا تاجیک
.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *