اشعار آیینی خیمه...

^ بايد از روضه گفت سربسته

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 10 مرداد 1398

^ بايد از روضه گفت سربسته

متن شعر

بايد از روضه گفت سربسته

***

بايد از روضه گفت سربسته
روضه باز است و حجره در بسته
به كدامين گناه در قتلش
ام رذل اين چنين كمر بسته

.

سرش افتاده است بر شانه
دست و پا مي زند غريبانه
سوخت از داغِ اين امام غريب
جگر آشنا و بيگانه

.

وسط هلهله دلش غم داشت
روضه اش بویی از محرم داشت
ياد جد غريب خود افتاد
روضه ی او برادری كم داشت

.

دل آن بي حيا نشد آرام
بدنش را كشيد تا سر بام
دو سه روزی پس از شهادت هم
شد رها روی بام جسم امام

.

قلم اينجا كمی سخن دارد
حضرتش سايه بر بدن دارد
تنش عريان نشد خدا را شكر
روضه خوان گفت پيرهن دارد

.

مثله شد اين بدن نشد هرگز
شده بی پيرهن نشد هرگز
ده سواره تنش نكوبيدند
پس جسارت به تن نشد هرگز

.

جگرش پاره شد ولی سر داشت
تا نفس داشت سر به پيكر داشت
ساربانی نبود اطرافش
دست و انگشت سالم آخر داشت

.

جد او را ولی چه بد كشتند
فقط از كينه و حسد كشتند
ظالمی با دوازده ضربه
عده ای مست بی خرد كشتند

.

.

.

محسن صرامی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *