بايد از روضه گفت سربسته
***
بايد از روضه گفت سربسته
روضه باز است و حجره در بسته
به كدامين گناه در قتلش
ام رذل اين چنين كمر بسته
.
سرش افتاده است بر شانه
دست و پا مي زند غريبانه
سوخت از داغِ اين امام غريب
جگر آشنا و بيگانه
.
وسط هلهله دلش غم داشت
روضه اش بویی از محرم داشت
ياد جد غريب خود افتاد
روضه ی او برادری كم داشت
.
دل آن بي حيا نشد آرام
بدنش را كشيد تا سر بام
دو سه روزی پس از شهادت هم
شد رها روی بام جسم امام
.
قلم اينجا كمی سخن دارد
حضرتش سايه بر بدن دارد
تنش عريان نشد خدا را شكر
روضه خوان گفت پيرهن دارد
.
مثله شد اين بدن نشد هرگز
شده بی پيرهن نشد هرگز
ده سواره تنش نكوبيدند
پس جسارت به تن نشد هرگز
.
جگرش پاره شد ولی سر داشت
تا نفس داشت سر به پيكر داشت
ساربانی نبود اطرافش
دست و انگشت سالم آخر داشت
.
جد او را ولی چه بد كشتند
فقط از كينه و حسد كشتند
ظالمی با دوازده ضربه
عده ای مست بی خرد كشتند
.
.
.
محسن صرامی
.
نظرات