اشعار آیینی خیمه...

بسته راه چاره دید و ؛ گریه کرد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 16 اردیبهشت 1397

بسته راه چاره دید و ؛ گریه کرد

متن شعر

بسته راه چاره دید و ؛ گریه کرد

طفل بی‌ گهواره دید و گریه کرد

.
دختر آواره دید و گریه کرد
روسری پاره دید و گریه کرد

.

او چهل سال است کارش گریه است
این چهل سال افتخارش گریه است

.

دست بسته از زنان شرمنده شد
از تمام کاروان شرمنده شد

.
بیشتر از دختران شرمنده شد
مجلس مِی ، آنچنان شرمنده شد

.

در میان راه تنها مرد بود
بین یک جمعیتی نامرد بود

.

باورش می‌ شد که غم پیرش کند ؟
خواهرش را زجر زنجیرش کند

.
زاده‌ ی مرجانه تکفیرش کند
حرمله اینقدر تحقیرش کند

.

نانجیب پست با یک مشک آب
پرسه می‌ زد پیش چشمان رباب

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *