اشعار آیینی خیمه...

^ به بستر بانویی افتاده و مولا پرستارش

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 23 دی 1397

^ به بستر بانویی افتاده و مولا پرستارش

متن شعر

به بستر بانویی افتاده و مولا پرستارش

***

به بستر بانویی افتاده و مولا پرستارش

ببین حال پرستار و مپرس احوال بیمارش

.

کسی از آشنایان هم ، به دیدارش نمی آید

بود چشمش به در تا کی اجل آید به دیدارش

.

علی از چشم زهرا ، چشم ، یک دم برنمی دارد

مجسّم می کند ، عشق و فداکاریّ و ایثارش

.

علی گه در بغل زانو گهی سر بر سر زانوست

تو گویی از جدایی می کند ، یارش خبردارش

.

کند اشک علی را پاک با دستی که بشکسته

نخواهد اشک مظلومی فرو ریزد به رخسارش

.

لبانش می خورد بر هم ، صدا بیرون نمی آید

وگرنه خرمن هستی ، بسوزاند ز گفتارش

.

به زحمت وا کند پلک و به سختی می نهد بر هم

رمق را برده درد از دیده ی تا صبح ، بیدارش

.

دوای درد خود تنها ز مرگ خویش می خواهد

که امّت در جوانی از جهان کرده ست ، بیزارش

.

سروده ی سال 1364 هجری شمسی 

.

.

.

استاد حاج علی انسانی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *