به حيرت می كشاند صحبت از نامش سخن را هم
گرفتار خودش كرده است لطفش مثل من را هم
.
وضو كه جای خود دارد برای بردن نامش
هزاران بار شستم با گلاب امشب دهن را هم
.
نشان از پنج تن دارد چه در حسن و چه در غربت
در آورده است اين آقا غمش اشك حسن را هم
.
برای آن كه تصويری بسازد ذهنت از روضه
اضافه كن به زندانی ، سيه چال و زدن را هم
.
يهودی ، تازيانه ، ضربه ی سيلی ، غل و زنجير
اضافه كن به اين ها ناسزای بد دهن را هم
.
برای جد خود اغلب چنين او روضه می خواند
به غارت برده از جدم پليدی پيرهن را هم
.
غريب عطشان ، غريب عريان ، غريب بی كس و تنها
اضافه كن به القابش غريب بی كفن را هم
.
.
.
محسن صرامی
.
نظرات