اشعار آیینی خیمه...

تا کمی پلک چشم من نم شد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 17 شهریور 1397

تا کمی پلک چشم من نم شد

متن شعر

تا کمی پلک چشم من نم شد
بزم عشق دلم فراهم شد
.
صورتم میزبان باران است
مثل برگی که سهم شبنم شد
.
کمر آسمان غمزده ام
چون هلال محرمش خم شد
.
حضرت فاطمه صدایم کرد
دل آواره باز محرم شد
.
اسم اعظم همان حسین است و
آدم از فیض او معظّم شد
.
شکر لله که زنده ماندم و باز
دهه ی اول محرم شد
.
هر شبی که زیاد سینه زدم
فاصله تا خدایمان کم شد
.
ماه اشک است و چشم من گریان
السلام علیک یا عطشان
.
چون محرم ز راه می آید
از دلم سوز آه می آید
.
همه جا بوی سیب پیچیده
خون ز چشمان ماه می آید
.
تو حسینی و بین روضه ی تو
نوکری بی پناه می آید
.
به تن نوکران تو چقدر
این لباس سیاه می آید
.
ناله ی مادری غریبانه
از دل قتلگاه می آید
.
مادری که خمیده ظهر دهم
عقب نیزه راه می آید
.
وای من روی ناقه ی عریان
دختری بی گناه می آید

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *