اشعار آیینی خیمه...

^ تا که رسیدم شام را دیوانه کردم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 22 مهر 1397

^ تا که رسیدم شام را دیوانه کردم

متن شعر

تا که رسیدم شام را دیوانه کردم
شهر پر از آواز را غمخانه کردم
.
کاخی که در آن بر سر تو چوب میزد
دیدی چگونه بر سرش ویرانه کردم
.
فهمید ما شاهیم و عالم رعیت ماست
وقتی نگاه چب به او شاهانه کردم
.
بابا سرت را دیدی آخر پس گرفتم
از بس به پایت گریه ی طفلانه کردم
.
دیروز تو موی سرم را شانه کردی
امروز من موی سرت را شانه کردم
.
از خوشه ی چشمم برایت چند روزی ست
انگورهای تازه ای را دانه کردم
.
از گریه ام بال و پر پروانه ات سوخت
دیدی چه کاری با پر پروانه کردم
.
در مجلس نامحرمان با آه هایم
نفرین به هر چه مردم بیگانه کردم
.
من که درون خانه ی شاهانه بودم
حالا ببین کنج خرابه خانه کردم
.
این حرف های گریه آور را ولش کن
تا که رسیدم شام را دیوانه کردم
.
.

.

ابراهیم لآلی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *