اشعار آیینی خیمه...

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 28 فروردین 1398

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

متن شعر

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود ، از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید ، شب هجران تو یا نه

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

.
رفتم به در صومعه ی عابد و زاهد

دیدم همه را پیش رخت ، راکع و ساجد
در میکده ، رهبانم و در صومعه ، عابد

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می‌ طلبم خانه به خانه

.
روزی که برفتند حریفان پی هر کار

زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمّار
من یار طلب کردم و او جلوه‌ گه یار

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه

.
هر در که زدم ، صاحب آن خانه تویی تو

هر جا که روم ، پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی ، کعبه و بتخانه بهانه

.
بلبل به چمن ، زان گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم ، من که روم خانه به خانه

.
عاقل ، به قوانین خرد ، راه تو پوید

دیوانه ، برون از همه ، آیین تو جوید
تا غنچه ی بشکفته ی این باغ که بوید

هر کس به زبانی ، صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

.
.

.

شاعر : شیخ بهایی رحمت الله علیه

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *