تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت
***
تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت
پایان نداشته غم و داغ و مصیبتت
اینجا محارمت همه جمعند فاطمه
آخر چرا نقاب زدی روی صورتت
.
هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی
حوریه ی علی چه شده قد و قامتت
.
این بچه ها به شوق نگاه تو زنده اند
هستند باز تشنه ی جام محبتت
.
یادم نرفته ضربه ی دیوار و میخ داغ
یادم نرفته لحظه ی سخت اصابتت
.
ای کاش مرده بود علی و نمی شنید
تا آرزوی مرگ کنی وقت خلوتت
.
با هر تکان ، دوباره تنت تیر می کشد
بهتر نشد گمان کنم اصلا جراحتت
.
تا سرفه می کنی و رخت زرد می شود
من آب می شوم به خدا از خجالتت
.
خورشید خانه ام نرو ، وقت غروب نیست
از ما نگیر فاطمه جان نور رحمتت
.
با تو بهشت بود فقط خانه ی علی
ویرانه است خانه ی بعد از شهادتت
.
.
.
محمدجواد شیرازی
.
نظرات