اشعار آیینی خیمه...

تو اون شلوغی ها تو خیمه ها ترسیدم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 30 دی 1396

تو اون شلوغی ها تو خیمه ها ترسیدم

متن شعر

تو اون شلوغی ها تو خیمه ها ترسیدم

تو اون سر و صدا از خستگی خوابیدم

.

خواب می دیدم مدینه توی خونه مون

کنار عمه زینبم ، اما نسوخته معجرم

.

خواب می دیدم هنوز بابام کنارمه

دستام تو دستای عمو ، اما نسوخته پیکرم

.

بابام بهم گفت رقیه الهی عروس شی دختر من

گفتم بابا الهی بمون همیشه سایه ت رو سر من

.

بابا بابا ؛ بابا بابا 

.

تو اون بیابونا تو راه شام ترسیدم

رو ناقه بودم و از خستگی خوابیدم

.

دیدم تنها عمه نبود کنار من

قافله رفته بود و من موندم و ستاره ها

.

خواب می دیدم رو پای مادر توام

دیدم شبیه مادرت شدم با این کبودیا

.

اما رسید زجر نامرد ؛ با سیلی از خواب پریدم

سربسته میگم از اون شب جایی رو بابا ندیدم

.

بابا بابا ؛ بابا بابا 

.

خرابه سرده و جونی ندارم امشب

با گریه خوابیدم رو پای عمه م زینب

.

خواب می دیدم زخمی نمونده رو تنم

وصله نداره پیرهنم ، قوت گرفته این چشام

.

خواب می دیدم داداش علی م کنارمه

تاول نمانده رو تنم ، همبازی فرشته هام

.

پریدم از خواب و دیدم ، سرت تو طشت طلا بود

دیدم رگای گلوتو این آخر ماجرا بود

.

بابا بابا ؛ بابا بابا 

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *