اشعار آیینی خیمه...

^ جانم به آن سری که به نی رفت و تن نداشت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 16 شهریور 1397

^ جانم به آن سری که به نی رفت و تن نداشت

متن شعر

جانم به آن سری که به نی رفت و تن نداشت
در سر هوای کعبه و حاجی شدن نداشت

.
جانم حسین ! آنکه منیت در او نبود
آنگونه مست و واله ی ” او ” شد که ” من ” نداشت

.
دور از وطن چگونه بخوانم حسین را ؟
گیتی از آن اوست ، از این رو وطن نداشت

.
هم خانه ی رباب برایش بهشت بود
هم لحظه ای تعلق خاطر به زن نداشت

.
اصلاح کرد امت اسلام را حسین
چون باوری به رسم و رسوم کهن نداشت

.
اسلام که به ماذنه ها سینه چاک داشت
اما میان معرکه ها سینه زن نداشت

.
اسلام سنتی که به جز لخته های خون
چیزی میان حجره برای حسن نداشت

.
آری خلیل هیمنه ی کفر را شکست
اما به دست تیشه ی سنت فکن نداشت

.
یک مرد بود در همه تاریخ و غیر او
کس جرئت مبارزه با این سنن نداشت

.
با خون او سلامت اسلام بیمه شد
ارباب جای سالم اگر در بدن نداشت

.
دندان او شکست ولی هیچ کس جز او
از بهر کفر پاسخ دندان شکن نداشت

.
چیزی برای خویش نمی خواست هیچ گاه
سلطان جن و انس به تن یک کفن نداشت

.
آری کفن نداشت ولی پیرهن که بود
عریان چرا شد ؟ آه چرا پیرهن نداشت ؟

.
پیراهنی که قسمت شمر و سنان شود
ای مادر حسین ! دگر دوختن نداشت

.
موی مجعدی که به دیر و تنور رفت
زینب به نیزه دید که چین و شکن نداشت

.

.

.

پیمان طالبی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *