اشعار آیینی خیمه...

^ جز با زلال نور الهی نسب نداشت 

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 5 بهمن 1399

^ جز با زلال نور الهی نسب نداشت 

متن شعر

جز با زلال نور الهی نسب نداشت 

***

جز با زلال نور الهی نسب نداشت 

ذکری به غیر نام علی روی لب نداشت

.

دردی به غیر غربت شاه عرب نداشت

هرگز کسی شبیه به این زن ، ادب نداشت

.

آماده کرده بود سپرهای خویش را

تعلیم داده بود پسرهای خویش را

.

تا پاسدار خیمه ی آل عبا شوند 

با راه و رسم عشق و جنون آشنا شوند

.

هم داستان ماه ترین ماه ها شوند

مردان پاکباخته ی کربلا شوند

.

ام البنین که چار یل بی قرینه داشت

تنها مدال عشق علی را به سینه داشت

.

بانوی خانه ای است که هم ایلیایی اند

هم پای تا به سر همگی مصطفایی اند

.

اهل مدینه اند ولی کربلایی اند

از نسل کوثرند سراپا خدایی اند

.

عمری است دل به ساحت خورشید داده است

سرمایه اش محبت این خانواده است

.

تا روز حشر مکتب او مکتب علی ست 

لب وا نکرد و دید که جان بر لب علی ست

.

او آشنای تاب و تب هر شب علی ست

با افتخار ، خادمه ی زینب علی ست

.

بر سفره ای که داشت فقط آب و نان جو

لبریز بود از میِ اِیّاکَ نـَعْبُد و … 

.

سر مست بود از خمِ اِیّاکَ نَسْتَعین

بی شک رسیده بود به سر منزل یقین

.

ام البنین چه کرد زمانی که شاه دین

یعنی عزیزِ فاطمه افتاد بر زمین  … 

.

با این که بعد روز دهم یک پسر نداشت

یک لحظه از حسین و حسن دست بر نداشت

.

الحق که جایگاه علی را شناخته

در کوره ی محبت مولا گداخته

.

هرگز به زرق و برق جهان دل نباخته

با نان خشک و خالی این خانه ساخته

.

ما تشنه ایم تشنه ی لحن حماسی اش

صد مرحبا به این همه زهرا شناسی اش

.

از راه دور  ، محو تماشای کربلا است

دلواپس عمیق ترین جای کربلا است

.

آموزگار حضرت سقای کربلا است

او مادر شهید ترین های کربلا است

.

این زن که خاک را به نظر کیمیا کند

آیا شود که روزی ما کربلا کند

.

.

.

احمد علوی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *