اشعار آیینی خیمه...

خسته ام از تنهايی

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 3 بهمن 1397

خسته ام از تنهايی

متن شعر

خسته ام از تنهایی
دلگیرم از این مردم

.
خانوم من ، رفتی و من جاموندم

.

پاشیده از هم حالم
پاشیده از هم دنیام

.

پاشو ببین چجوری تنها موندم

.
می خواستم با هم باشیم ، نشد
دور از درد و غم باشیم ، نشد

.
محسن باشه پیش ما ، نشد
داد از دست این دنیا ، نشد

.
هر چی خواستم كه بهتر شی ، نشد كه نشد …
دوباره پاشی مادر شی ، نشد كه نشد …

.

شبا دلم میگیره
حسن داره می میره

.
فاطمه جان ، كاشكی میشد برگردی

.
خونِ چشای زینب
عزا می گیریم هر شب

.
نگو به من ، منو فراموش كردی

.
حال ما بی تو بهتر ، نشد
هیشكی مثل تو مادر ، نشد

.
هر چی خواستم قبل رفتنت
بردارم میخ این در ، نشد

.
درد تو اون روزا كمتر ، نشد كه نشد …
تو بمونی بیش حیدر ، نشد كه نشد …

.

هر چی خواستم كه بهتر شی ، نشد كه نشد …
دوباره پاشی مادر شی ، نشد كه نشد …

.

با كی بگم از دردام
چند وقته خونه چشمام

.
هنوز توو گووووشمه صدای مادر

.
راهمونو سد كردن
اونایی كه نامردن

.
نشد سپر ، بشم برای مادر

.
جوری زد سیلی كه شد ، كبود
سیلی از این محكم تر ، نبود

.
خواستم مانع شم اما ، نشد
هر كاری كردم بابا ، نشد

.
صورتش بعد از این بهتر ، نشد كه نشد
مادرم دیگه اون مادر ، نشد كه نشد

.

هر چی خواستم كه بهتر شی ، نشد كه نشد …
دوباره پاشی مادر شی ، نشد كه نشد …

.

.

شاعر : سجاد محمدی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *