اشعار آیینی خیمه...

^ خُسوفِ هِجر گرفته است نورِ ماه مرا

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 17 بهمن 1398

^ خُسوفِ هِجر گرفته است نورِ ماه مرا

متن شعر

خسوف هجر گرفته است نور ماه مرا

***

خسوف هجر گرفته است نور ماه مرا
به سمت کوچه ی ظلمت کشانده راه مرا
.
به خطّ روشنت ای ” طلعت الرّشیده ی ” من
به نام خویش بزن نامه ی پگاه مرا
.
دعای بین طلوعین را مگیر از من
مگیر وقت سحر فیض گاه گاه مرا
.
بنای وصل ، پریشانی دمِ صبح است
سحر ؛ خراب نَما حال رو به راه مرا
.
برای آنکه به پای تو خوب گریه کنم
ز آب پر بکن این کاسه ی نگاه مرا
.
چقدر اشک به پای تو سر بریده اَم …
بیا قبول نما کشته ی سپاه مرا
.
کسی به غیر تو بار مرا محل نگذاشت
همیشه شانه ی تو می کشد گناه مرا
.
چنان پدر که به روی پسر نیاورده
تو هم ندیده ای انگار اشتباه مرا
.
برای جُون شدن ، نوکر تو آماده است
فقط نگاه بکن چهره ی سیاه مرا !
.
به زیر سقف حسینیّه حال من خوب است
خدا کند که نگیرند سرپناه مرا
.
به حق آه دم قتلگاه مادرتان …
بلند تر بنمائید آه ، آهِ مرا

.

سنان به‌ دست به گودال پا گذاشت ” سنان “
خدا به خیر کند حلق پادشاه مرا …

.

.

.

بردیا محمدی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *