اشعار آیینی خیمه...

خوردم نمک و ظرف نمک باز شکستم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 10 آذر 1397

خوردم نمک و ظرف نمک باز شکستم

متن شعر

خوردم نمک و ظرف نمک باز شکستم

***

خوردم نمک و ظرف نمک باز شکستم

زحمت شده ام بر سرِ حق ، جای تشکر

.

غافل شده ام از غم عظمای قیامت

باید بنشینم سحری را به تفکر

.

ماندم به چه رویی بزنم ناله ی العفو

ای کاش دمی توبه کنم ، توبه چنان حر

.

گریان شدم و فاطمه با مرحمت افکند …

بالای سرم سایه ای از رحمت چادر

.

اموال دو عالم به فدای سر زهرا

هستیم گدازاده ی کوثر نه تکاثر

.

اندازه ی حبی که ز مادر به دلم هست

از دختر طاغوت کنم حس تنفر

.

گفتم ” بِحُسَیْنٍ…” نظرش بر دلم افتاد

والله ندارد نظر فاطمه رد خور

.

در نسخه ی من قید شده ” گریه بر ارباب “

این گریه مگر سنگ دلم را بکند دُر

.

آن قدر نوک نیزه به صحن بدنش خورد

آن قدر که جسمش شده مافوق تصور

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *