اشعار آیینی خیمه...

^ داریم به دل گرمی طوفان نجف را

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 17 اسفند 1396

^ داریم به دل گرمی طوفان نجف را

متن شعر

داریم به دل گرمی طوفان نجف را

داریم به لب مدحت سلطان نجف را

.

داریم به سر شوق پریشان نجف را

خوردیم فقط شکر خدا نان نجف را

.

دل اول این شعر به ایوان نجف رفت

گفتیم همه فاطمه و جان نجف رفت

.

باید به در خانه‌ ی زهرا بنشینیم

تا لطف خدا را به تماشا بنشینیم

.

تا در خنک سایه‌ ی طوبی بنشینیم

تا ظِلّ قیامت همه بالا بنشینیم

.

بوسیدن دستان شما واجب عینی است

تعظیم تو بر شیر خدا واجب عینی است

.

دستی که زده بوسه پیمبر فقط این است

آن دخترکی که شده مادر فقط این است

.

کفوی که شده معنی حیدر فقط این است

یاسی که شده قبله ی قمصر فقط این است

.

خانم حرمی از تو در این سینه خدا ساخت

از نور شما یازده آئینه خدا ساخت

.

بالاتر از آن خط که نوشتند تو هستی

مدحی که نخواندند و نگفتند تو هستی

.

با نقطه‌ی با ، نقطه‌ ی پیوند تو هستی

آئینه ی قدی خداوند تو هستی

.

چیزی به جز از نور خداوند نداری

سوگند که ای آینه مانند نداری

.

بانو چه شگفت است هبوطی که تو داری

قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری

.

یا جمع جلال و جبروتی که تو داری

صد رشته قنات است قنوتی که داری

.

با تیغ به تو تکیه کند شیر خداوند

ای خطبه‌ ی تو غیرت شمشیر خداوند

.

از روز ازل هر تپشت یاد علی بود

نبضت ، ضربانت ، نفست ناد علی بود

.

این هشت فلک فاطمه آباد علی بود

خانم همه‌ ی حرفِ تو فریاد علی بود

.

از ریشه‌ ی آن چادر اگر ریشه‌ ی شیعه است

از خطبه‌ی برّنده‌ ات اندیشه‌ ی شیعه است

.

در سینه اگر آتشی از شور تو داریم

در دست اگر رایتِ منصور تو داریم

..

ما چشم فقط جانب منشور تو داریم

دردیم چه غم ، نور علی نور تو داریم

.

از بارشت ای ابر ، پر از لاله شد این باغ

از لطف نگاه تو چهل ساله شد این باغ

.

هر باد مخالف شده جوشن به تن ما

هر تیر توان داد به برخاستن ما

.

با ماست همیشه نفس بت شکن ما

در سایه‌ ی زهراست تمام وطن ما

.

صائب چه خوش آورد ز شرح جگر ما

” آسایش منزل نبود در سفر ما “

.

ی کروز از این ظلم گران هیچ نماند

از دشمن اسلام نشان هیچ نماند

.

از آل فلان آل فلان هیچ نماند

از حسرت این پیر و جوان هیچ نماند

.

یک روز از این دل پر پرواز بسازیم

در خاک بقیع چار حرم باز بسازیم

.

گفتید که : سرگرم پریشانی خویشم

سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم

.

شرمنده‌ ی جانان ز گران جانی خویشم

دل بسته‌ ی یاران خراسانی خویشم

.

یاران خراسانی‌ ات امروز به گوشند

لب تر بکنی پای شما مرگ بنوشند

.

.

.

حسن لطفی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *