اشعار آیینی خیمه...

^ در غم هجر پدر کاری به جز شیون نداشت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 13 آبان 1397

^ در غم هجر پدر کاری به جز شیون نداشت

متن شعر

در غم هجر پدر کاری به جز شیون نداشت
اشک فرزند شهید اینقدر خندیدن نداشت

.
وارث درد هزار و نهصد و پنجاه زخم
جای سالم یک سر سوزن به روی تن نداشت

.
عاشقی می گفت روضه با کنایه بهتر است
گفتمش دیگر گل پژمرده ای چیدن نداشت

.
درد او زخم زبان ها بود زخم پا نبود
پای خود را می کشید – آری – ولی گفتن نداشت

.
دختری که هیچ کس از گل به او کمتر نگفت
از سنان و حرمله تاب لگد خوردن نداشت

.
با همان غیظی که اکبر را زدند او را زدند
وای من اما رقیه بر تنش جوشن نداشت

.
شمر می زد تازیانه زجر می زد کعب نی
دختری مثل رقیه این همه دشمن نداشت

.
بر جبینش چنگ ها از بس که چین انداختند
هیچ فرقی صورتش با روی پیرزن نداشت

.
کاش می شد تا بپوشاند سرش را از عمو
گیسوان سوخته در شعله ها ؛ دیدن نداشت

.
بارها با روسری اش اشک از چشمش گرفت
دستمال اشک دختربچه دزدیدن نداشت

.
بعد از آن که سینه ریزش را غنیمت برد شمر
زینتی غیر از غل و زنجیر بر گردن نداشت

.
تازیانه بود قوتَش هر چهل منزل ولی
بی پناهی را سر بازار آوردن نداشت

.
آن که زد بر گوشواره های او چوب حراج
کینه خیلی داشت اما عاطفه اصلاً نداشت

.
مجلس ختم سه ساله جای رقصیدن نبود
حیف شهر شام کاری غیر رقصیدن نداشت 

.

با نگاه معجزه ویرانه را آباد کرد
بی وجود او خرابه طالعی روشن نداشت
.

.

.

علیرضا خاکساری

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *