اشعار آیینی خیمه...

^ دست دشمن یار تنهای مرا از من گرفت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 13 بهمن 1398

^ دست دشمن یار تنهای مرا از من گرفت

متن شعر

دست دشمن یار تنهای مرا از من گرفت

***

دست دشمن یار تنهای مرا از من گرفت

حامی افتاده از پای مرا از من گرفت

.

بشکند دستی که دیدم در میان خانه ام

با غلاف تیغ ، زهرای مرا از من گرفت

.

روزگارش چون شب هجران یارم تیره باد

آنکه ماه عالم آرای مرا از من گرفت

.

بشکند آن دوزخی پائی که از ضرب لگد

در بهشت وحی طوبای مرا از من گرفت

.

قلب صد چاک مرا همچون پر پروانه سوخت

آنکه شمع آرزوهای مرا از من گرفت

.

غنچه را نشکفته چید و شاخه را در هم شکست

آنقدر گویم که زهرای مرا از من گرفت

.

فاطمه با هر دمش بر جسم من می داد روح

آسمان تنها مسیحای مرا از من گرفت

.

تا بخندد دشمن بی رحم بر تنهائیم

یاور تنهای تنهای مرا از من گرفت

.

” میثم ” از قول علی بنویس با خون جگر

مرگ زهرا کلّ دنیای مرا از من گرفت

.

.

.

استاد حاج غلامرضا سازگار

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *