اشعار آیینی خیمه...

^ دل حرم می شود سحر ؛ گاهی

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 24 فروردین 1398

^ دل حرم می شود سحر ؛ گاهی

متن شعر

دل حرم می شود سحر ؛ گاهی

که شود صحن دیده تر ؛ گاهی

.

قطره ی آب در مرور زمان

می کند در حَجَر اثر ؛ گاهی

.

دل من سخت تر ز سنگ که نیست

امتحان کن بر این جگر ؛ گاهی

.

ای خریدار بر رضای خدا

جنس پس مانده را بخر ؛ گاهی

.

یعنی آنقدر بی بها هستم

نیستم لایق نظر ؛ گاهی

.

بین سجاده دیده بر راهم

نیمه شب می شود خبر ؛ گاهی

.

بنده ای را که دست و پا گیر است

همرهت تا خدا ببر ؛ گاهی

.

قتلگاهی به پا کنی با ناز

گر از اینجا کنی گذر ؛ گاهی

.

پسری که کریم زاده بوَد

می کند جلوه ی پدر ؛ گاهی

.

تاج اصحاب یا علی اکبر

یابن ارباب یا علی اکبر

.

تو مطهّر شدی ز هر چه بدی

تا بگویی ز نسل لم یلدی

.

صد و ده بار هو کشم ز جگر

که تو با کعبه زاده هم عددی

.

همه دلگرمی ام محبت توست

یابن لیلا  ” علیک معتمدی “

.

گر تو شاگرد مجتبی هستی

دست خالی نمی رود احدی

.

ناز تو فاطمی تر از همه است

راه دل بردن از علی بلدی

.

نوه ی ارشد دو دریایی

موجی از عشق گاه جزر و مدی

.

جای مادربزرگ تو خالی

زود پر زد به وادی ابدی

.

تو ز هر پنج تن نشان داری

تو حدیث کسای مستندی

.

جز برای دل ابوفاضل

پرده از روی خویش پس نزدی

.

تا خدا پرده از رخ تو کشید

چشم عباس مصطفی را دید

.

تا که بابا تو را صدا می کرد

محشری در حرم به پا می کرد

.

با نگاهی به قد و بالایت

یاد پیغمبر خدا می کرد

.

تو که هستی که پیر میخانه

با مناجات تو صفا می کرد

.

ای دل آرام خوش صدای حجاز

مأذنه بر تو اقتدا می کرد

.

آتش روی بام خانه ی تو

کوچه ها را پر از گدا می کرد

.

هر کسی داشت نذر پیغمبر

به در خانه ات ادا می کرد

.

بس که با غمزه راه می رفتی

پدرت پشت سر دعا می کرد

.

دور از چشم شور مردم شهر

از رخ تو نقاب وا می کرد

.

بوسه ای از لب تو هر دردِ

پدری پیر را دوا می کرد

.

گوشه ای می نشست و با زینب

نظری سوی مجتبی می کرد

.

بعد می گفت این پسر غوغاست

چقدر شکل مادرم زهراست

.

تو ز اجداد خود چه کم داری

نسبی پاک و محترم داری

.

وارث آدم و کلیم و مسیح

بهر احیای مرده دَم داری

.

گشته شش گوشه این حرم یعنی

تو جداگانه یک حرم داری

.

که زیارات کامل و متقن

همچونان سایر امم داری

.

تو ز پایین پا ولایت بر

کرسی و نون و والقلم داری

.

ما به نام تو سینه زن شده ایم

حق شاهی بر عجم داری

.

تو که باب الحوائجی بی شک

بس که آقایی و کرم داری

.

یک قدم تو عقب تر از عباس

بر سر دوش خود علم داری

.

شانه هایت ز بس مؤدب بود

دومین تکیه گاه زینب بود

.

خیز و شمشیر مرتضی بردار

بزن ای شیر بر دل کفّار

.

زره ی مصطفی بپوش علی

در رکاب عقاب پا بگذار

.

نعره ای زن منم علی اکبر

نوه ی حق حیدر کرار

.

همچو شیری بزن به قلب سپاه

تا بریزی به هم یمین و یسار

.

ضجه ی کوفه را درآوردی

ای ابرمرد عرصه ی پیکار

.

هر طرف تاب می دهی تیغت

کشته سازی ز کشته ی بسیار

.

تشنگی را بهانه فرمودی

رو نمودی به جانب دلدار

.

لب نهادی بر آن لبان خشک

گفتی آهسته این سخن با یار

.

کی محاسن سپید در بندم

دست خود از محاسنت بردار

.

تا که دل کَنده از تو بابا شد

بال های شهادتت وا شد

.

ناگه از دشت یک صدا آمد

ناله ی ” ای پدر بیا ” آمد

.

پدر آمد ولی چه آمدنی

چه کسی گفته روی پا آمد

.

پیرمردی کنار نعش جوان

با سر زانو از قفا آمد

.

روضه ات گشته شرح موت حسین

وسط هلهله نوا آمد

.

آن چنان نعره زد ” علی ولدی “

ناله اش بین که تا کجا آمد

.

دست خود را گرفته روی سر

زینب از سوی خیمه ها آمد

.

شد حسین زنده با دم زینب

پای معجر میان تا آمد

.

با تن ریخته بگو چه کند

نوبت یاری عبا آمد

.

شب جمعه است بس کن ای شاعر

چون که مادر به کربلا آمد

.

هر شب جمعه کربلا غوغاست

فاطمه روضه خوان کرب و بلاست

.

.

.

قاسم نعمتی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *