اشعار آیینی خیمه...

^ زهرش اثر کرد و گرفت از تو توان را

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 23 مرداد 1397

^ زهرش اثر کرد و گرفت از تو توان را

متن شعر

زهرش اثر کرد و گرفت از تو توان را

طوری که حتی تار دیدی این و آن را

.

وقت زمین افتادنت احساس کردی

در باغ سرسبز تنت رنگ خزان را

.

در گوشه ی حجره به خود پیچیدی از درد

یعنی چشیدی درد تلخ استخوان را

.

مثل عمو جانت حسن آزار دیدی

از بس شنیدی از خودی زخم زبان را

.

این زن که دست جعده را از پشت بسته

جاری نمود اشک زمین و آسمان را

.

از او تقاضای دو قطره آب کردی

وقتی تماشا کرد خشکی دهان را

.

 در پیش چشمت آب ها را بر زمین ریخت

سوزاند قلب مادری قامت کمان را

.

با هلهله … با کف زدن … با پایکوبی

مانند عاشورا ورق زد داستان را

.

هر چند که لب تشنه جان دادی ولیکن

دیگر ندیدی رنگ و روی خیزران را

.

شکر خدا بالای بام آماده کردند

بال کبوترها برایت سایه بان را

.

دور و بر تو جز کبوترها نبودند

دیگر ندیدی خولی و شمر و سنان را

.

با نعل اسب از تو پذیرایی نکردند

دیگر نخوردی ضربه های ناگهان را

.

.

.

محمد فردوسی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *