اشعار آیینی خیمه...

سر را ز خاك حجره ؛ اگر برنداشتی

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 21 مرداد 1397

سر را ز خاك حجره ؛ اگر برنداشتی

متن شعر

سر را ز خاك حجره ؛ اگر برنداشتی
تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی
.
خواهر نداشتی كه اگر بود می شكست
وقتی كه بال می زدی و پر نداشتی
.
از طوس آمدم كه بگریم در اين غمت
یاری به غير چند كبوتر نداشتی
.
وقتی كه زهر بر جگرت چنگ می كشيد
جز يا حسين ناله ی ديگر نداشتی
.
ختمی گرفته اند برايت كبوتران
لبخند می زدند و تو باور نداشتی
.
تو تشنه كام و آب زمين ريخت قاتلت
چشمت به آب بود و از آن برنداشتی
.
كف می زدند دور و برت تا كه جان دهی
كف می زدند و تاب به پيكر نداشتی
.
كف می زدند وليكن به روی دست
دست ز تن جدای برادر نداشتی
.
شكر خدا كه پيرهنی بود بر تنت
يا زير نيزه ها تن بی سر نداشتی
.
شكر خدا كه لحظه ی از هوش رفتنت
خواهر نداشتی ، غم معجر نداشتی
.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *