اشعار آیینی خیمه...

سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتی

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 30 تیر 1399

سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتی

متن شعر

سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتی

***

سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتی
تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی 

.

خواهر نداشتی که اگر بود می شکست 
وقتی که بال می زدی و پر نداشتی 

.

از طوس آمدم که بگریم در این غمت 

یاری به غیر چند کبوتر نداشتی 

.

وقتی که زهر بر جگرت چنگ می کشید 
جز یا حسین ناله ی دیگر نداشتی 

.

ختمی گرفته اند برایت کبوتران 
لبخند می زدند و تو باور نداشتی 

.

تو تشنه کام و آب زمین ریخت قاتلت 
چشمت به آب بود و از آن بر نداشتی 

.

کف می زدند دور و برت تا که جان دهی 
کف می زدند و تاب به پیکر نداشتی 
.

کف می زدند ولیکن به روی دست 
دست ز تن جدای برادر نداشتی 
.
شکر خدا که پیرهنی بود بر تنت 
یا زیر نیزه ها تن بی سر نداشتی 
.
شکر خدا که لحظه ی از هوش رفتنت 
خواهر نداشتی ، غم معجر نداشتی 
.

.

.
حسن لطفی 

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *