اشعار آیینی خیمه...

سر شوریده ، دل بی سر و سامان داریم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 26 بهمن 1399

سر شوریده ، دل بی سر و سامان داریم

متن شعر

سر شوریده ، دل بی سر و سامان داریم

****

سر شوریده ، دل بی سر و سامان داریم
از دل سوختگان شمع شبستان داریم
.
به هوای تو بمیریم اگر صدها بار
باز هم در هوس دادن جان ، جان داریم
.
خط به خط چشم تو ، ابروی تو ، اعجاز خداست
ما به آیات اشارات تو ایمان داریم
.
خنده و گریه ی عشاق ز جای دگر است
عجبا دیده ی گریان ؛ لب خندان داریم
.
ای جگر گوشه ی دلبند معین الضعفا
دولت عشق تو از شاه خراسان داریم
.
غیرت شیعه همینجاست در آب و گل ما
به دعای خود زهراست كه ایران داریم
.
هر كجا نام شما هست همان كشور ماست
مادرت حضرت زهرا به خدا مادر ماست
.
شكر این مادری و مهر خدادادی را
یاد دادند به ما نغمهی یا هادی را

.
با توسل به تو مشمول عنایت شده ایم
ما به دست كلمات تو هدایت شده ایم

.
ای به مانند علی جاذبه و دافعه ات
چارده آینه جمع آمده در جامعه ات

.

چهارده نور در این آینه بندان داریم
چهارده بار در این جامعه قرآن داریم

.
چهارده جام می و ساقی كوثر ساقی ست
چهارده قرن گذشته است كلامت باقی ست

.
شور تو كرده به پا دردل ما هنگامه
می رسد دست به دست از تو زیارتنامه

.
وقت پابوس ، زیارت به زیارت هستی
در زیارات ، عبارت به عبارت هستی

.
این تو هستی كه همیشه همه جا با مائی
مشهد و سامره و كرب و بلا با مائی

.
حیف ، من قدر تو را خوب نمی دانم حیف
باز هم جامعه را خوب نمی خوانم حیف

.
شب قدر است كه میقات تو را می فهمد
مطلع الفجر مناجات تو را می فهمد

.
تو مسیحی كه به تصویر دمیدی جان را
شیر در پرده اشارات تو را می فهمد

.
شاهد شأن رفیع تو شهید است شهید
ابن سكّیت مقامات تو را می فهمد

.
پر شد از كاسه ی تو كیسه ی زندانبانت
دشمنت نیز كرامات تو را می فهمد

.
درك تنهائی تو بر احدی آسان نیست
سامرا سخت مصیبات تو را می فهمد

.

بارها بر جگرت داغ مصیبت زده اند

سوره ی نور ، چگونه به تو تهمت زده اند ؟

.
شأن تو افضل بر ناقه ی صالح بوده است
چه كسی دست به تحقیر شما آلوده است

.
چه كسی گفت به تو مرد ریاكار ، ای وای
داخل خانه شدن ، از سر دیوار ای وای

.
وای بر من كه شما را به عتاب آوردند
محضر آیه ی تطهیر شراب آوردند

.
وای بر من كه به این حال خراب افتادم
یاد زینب وسط بزم شراب افتادم

.
خیزران در كف یك مست فقط می چرخید
آن لب خشك به یك ضربه ز هم می پاشید

.
چوب نزدیك شد و قسمت زینب شد آه

گفت ؛ لاحول و لاقوّة الاّ بالله

.

.

.
شاعر : مهدی زنگنه

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *