اشعار آیینی خیمه...

^ سرم از شرم اگر که پایین است

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 17 بهمن 1399

^ سرم از شرم اگر که پایین است

متن شعر

سرم از شرم اگر که پایین است

***

سرم از شرم اگر که پایین است
کوله بارم دوباره سنگین است
.
بی نوا آمدم ، نجاتم داد
کار حیدر نجات مسکین است
.
مس ما را همیشه زر کرده
از کرامات فضه اش این است
.
سفره اش خالی است و خشنود است …
… سفره ی سائلش که رنگین است
.
کو به کو رد شدم علی گفتم
چه کنم ؟ عشق یار در سینه است
.
تلخی روزگار یادم رفت
نامش از بس برام شیرین است
.
قل هو اللهِ من همه مولاست
بانی مدح مرتضی زهراست

.
وسعت قلب من وجب شده است
مالک هر وجب طلب شده است
.
مُهر حیدر زدم به هر وجبش
مثل نخلی که پر رطب شده است
.
گرچه ذی الحجه دل نشد حاجی
سیزده بار در رجب شده است
.
اگر امشب دوباره سر مستم
مهر حیدر فقط سبب شده است
.
نقطه ی تحت باء بسم الله
شب معراج ، صوت رب شده است
.
شیر حق در زبان ما شده و …
… اسدالله در عرب شده است
.
آن که بابای عالم خاک است
علت خلق کل افلاک است

.
نام حیدر تمام دین من است
ذکر افتاده وقت پا شدن است
.
از علی گفتم و منافق گفت :
جای ما نیست … وقت جا زدن است
.
فاتح خیبر و حنین و احد
غالب جنگ های تن به تن است
.
کس ندیده فرار حیدر را
زره ی پشت او فقط کفن است
.
تیغ او در نبرد لازم نیست
نعره اش وقت جنگ صف شکن است
.
آن که خیبر به غرشش لرزید
صاحب ذوالفقار اباالحسن است
.
وقت رزمش که خصم می لرزید
حق تعالی به خویش می بالید

.

خواند ما را … به خیمه گاهش برد
رانده بودیم و در پناهش برد
.
دلِ سنگم مقابل چشمش
دل من باخت و نگاهش برد
.
بی قرارم از آن شبی که مرا
جذبه ی مرتضی به راهش برد
.
چاه چشمان من پر از آب است
از سری که علی به چاهش برد
.
آن چنان مست وصل حق شده بود
قاتلش را به قتلگاهش برد
.
هر کسی سجده کم به پایش کرد
آخرش پی به اشتباهش برد
.
حب حیدر خرید … پس دیدیم
که خلیل خدا شد ابراهیم

.
دوری از انحراف باید کرد
عزمِ بر راه صاف باید کرد
.
بی علی ارزنی نمی ارزیم
چه کنم اعتراف باید کرد
.
کعبه آخر چرا ترک برداشت ؟
صحبت از آن شکاف باید کرد
.
کعبه ی بی علی فقط سنگ است
مرتضی را طواف باید کرد
.
سال ها معتکف شدم بس نیست ؟!
چقدَر اعتکاف باید کرد ؟!
.
صبر تا وعده ی ” … یَمُت یرنی” ؟!
عاشقان را معاف باید کرد
.
عبد ، بی تاب دیدن مولاست
رود ، بی تاب وصل بر دریاست

.
شعر من شعر اقتباسی نیست
ساده می گویم و هراسی نیست
.
گرچه آلوده ام محب توام
عیب و ایراد من اساسی نیست
.
ظرف مجنون شکست تا نرود
قصد لیلا که ناسپاسی نیست
.
از شبی که مرا نجف بردی
در سر من دگر حواسی نیست
.
نجفت از سرم نمی افتد
از خیال حرم خلاصی نیست
.
پس نزن لااقل دلم را تو
روزی اش گر علی شناسی نیست
.
بی نوایم ولی تو را دارم
دل خوشم یا علی تو را دارم

.

.

.

محمدجواد شیرازی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *