اشعار آیینی خیمه...

شبیه نامه ی سربسته شدم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 8 آذر 1399

شبیه نامه ی سربسته شدم

متن شعر

شبیه نامه ی سربسته شدم

***

شبیه نامه ی سربسته شدم
مثل یک دل ؛ دل بشکسته شدم
در زدم تو خونشون رام ندادن
انقده قدم زدم خسته شدم

.

از روی بام می زنم صدات حسین
کاش باشم منم تو کربلات حسین
دو تا قربونی آوردم با خودم
بچه هام فدای بچه هات حسین

.

عوض حنجر تو من چی بدم

نذر انگشترتو من چی بدم
اگه بچه هاتو بازار بیارن
جواب مادرتو من چی بدم

.

کوفه لحظه لحظه تغییر می کنه
مهمونو از زندگیش سیر می کنه
خیلی از موهام سفید شد این روزا
نگرونی آدمو پیر می کنه

.

بعد از این دیگه منو سفیر نکن
دختراتو توی کوفه پیر نکن
حالا که می خوای بیای ؛ بیا ولی
زن و بچه تو دیگه اسیر نکن

.

واسه تو شب تا سحر در میزنم
وا نکردن در دیگر میزنم
دارم از دل نگرونى میمیرم

خودم و این در و اون در میزنم

.

نیا گفتنم برا دخترته
گریه هام براى انگشترته
با سر شکسته سربسته میگم
اونی که تو خطره خواهرته

.

کوفه با حرمله بیعت می کنه
برا کشتن تو نیت می کنه
کوچه های تنگی که اینجا داره
خیلى زینبو اذیت می کنه

***

بدجور چشم زجر مرا زجر می دهد

ای وای اگر که همسفر بچه ها شود

.

اینجا میا که روی سرت شرط بسته اند

روزی رسد که گیسویت از نی رها شود

.

تقصیر نیزه نیست که سر بی تعادل است

کافی ست نیزه دار کمی جا به جا شود

.

خولی تنور خانه ی خود گرم می کند

شاید که میزبان سَری آشنا شود

***

هر شب حسن در خواب می گوید مغیره

دست از سرش بردار کشتی مادرم را

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *