اشعار آیینی خیمه...

^ علما موقع تدریس علی می گویند

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 20 مرداد 1398

^ علما موقع تدریس علی می گویند

متن شعر

علما موقع تدریس علی می گویند

***

علما موقع تدریس علی می گویند
زحل و زهره و برجیس علی می گویند
.
صالح و یوشع و جرجیس علی می گویند
تا نخ و سوزن ادریس علی می گویند
.
دائم از هر طرف عرش خبر می شنوم
” ها علیٌ بشرٌ کیف بشر ” می شنوم
.
یوسف از دست زلیخا به علی برد پناه
نوح با دیدن دریا به علی برد پناه
.
هر نفس حضرت عیسی به علی برد پناه
دلِ در سوخت و زهرا به علی برد پناه
.
هیچ کس در طلب میکده سر در گم نیست
به خدا میکده ای غیر علی در خم نیست
.
” عین ” تو هست به معنای علو درجات
” لام ” تو هست همان لام سلام و صلوات
.
” یاء ” تو یاء حسین است که بین دو صلات
می کشاند دل غمگین مرا سمت فرات
.
سند غربت تو خون حسین است علی
راز حقانیتت در ثقلین است علی
.
زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده
وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده
.
متواری شده از وحشت و در دم مرده
هر که از تیغ دو دم جان به سلامت برده
.
هر که از شیوه ی جنگاوریت شد آگاه
گفت : ” لا حول و لا قوه الا بالله “
.
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
.
نجف اینجاست ! فقط چند قدم … نزدیک است
کفر و ایمان من امروز به هم نزدیک است
.
در مقامت دهنم بسته بماند بهتر
عشق آهسته و پیوسته بماند بهتر
.
نخل ها اشک تو را زیر نظر داشته اند
رودها از جریان تو خبر داشته اند
.
بادها پرده از اسرار تو برداشته اند
خاک ها چشم به دستان پدر داشته اند
.
ابرها با کرمت مایه‌ ی رحمت شده اند
فقرا در حرمت صاحب مُکنت شده اند

شمّه ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن
لا فتایی شدن و ساقی کوثر بودن
.
فاتح یک تنه ی قلعه‌ ی خیبر بودن
با پیمبر همه‌ ی عمر برادر بودن
.
نفست عطر نفس های محمد دارد
بردن نام تو شیرینی بی حد دارد
.
گذر ماه به تاریکی چاه افتاده
باز از اشک غمت چشمه به راه افتاده
.
منکر تو که به این روز سیاه افتاده
در نماز شب خود هم به گناه افتاده
.
زندگی بی علی اصلاً چه صفایی دارد
” مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد “
.
نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم
متفرق شده بودیم که یکدست شدیم
.
عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم
تا ز پیمانه‌ ی ” اکملت لکم ” مست شدیم
.
عطر ” اتممت علیکم ” همه جا را پر کرد
نان بدگوی بد اندیش تو را آجر کرد
.
اولین مرحله‌ ی عشق پریشان شدن است
اجر همراهی تو بوذر و سلمان شدن است
.
صاحب دائمی مُلک سلیمان شدن است
زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است …
.
در شب قدر به آوای جلی می گوید
بعلیٍ بعلیٍ بعلی می گوید
.
خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان
با دل سوخته آرام و حزین شعر بخوان
.
به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان
بر همین پله ی اول بنشین شعر بخوان
.
چه قشنگ است شبی غرق تماشا بودن !
” شهریار ” غزل حضرت مولا بودن

.

.

.

احمد علوی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *