اشعار آیینی خیمه...

^ ما که حالا چنین زمین گیریم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 5 دی 1397

^ ما که حالا چنین زمین گیریم

متن شعر

ما که حالا چنین زمین گیریم

روزگاری در آسمان بودیم

پر پروازمان که وا می شد

می پریدیم و بی نشان بودیم

.

خوب بودیم و خوب می دیدیم

پاک بودیم و پاک می رفتیم

متدیّن بدون بار گناه

زیر خروار خاک می رفتیم

.

همه در زیر سایه ی قرآن

همه مشغول زندگی بودیم

لحظه های جوانی خود را

در مناجات و بندگی بودیم

.

بر سر شانه هایمان هر شب

کیسه های کریم می بردیم

نان افطار سفره هامان را

از برای یتیم می بردیم

.

لقمه نانی که بود می خوردیم

کی به فکر غذای فردا بود

اهل از خود گذشتگی بودیم

دلمان دل نبود دریا بود

.

هر شب جمعه کنج خانه مان

سر سجاده ی دعا بودیم

با همان ذکر السلام علیک

زائر صحن کربلا بودیم

.

هر کجا خیمه می زدیم با خود

کوله بار امید می بردیم

شاد بودیم از اینکه هر لحظه

روی شانه شهید می بردیم

.

ناگهان بین ناگهانی ها

پای شیطان به خانه ها وا شد

 عطر سجاده هایمان هم رفت

جبرئیل از کنارمان پا شد

.

ناگهان بین ناگهانی ها

باد آمد بهارمان را برد

بوی پرواز رفت و همراهش

بوی آغوش یارمان را برد

.

کم کم از ذکر حق که دور شدیم

روزی آسمان مان کم شد

 می دویدیم از پی دنیا

ولی از سفره نانمان کم شد

.

کاروان رفت و عده ای رفتند

عده ای بین چاه افتادند

عده ای در مسیر خود ماندند

عده ای بین راه افتادند

.

عده ای رفته و شهید شدند

عده ای بی بها عزیز شدند

 عده ای تا خدا سفر کردند

عده ای هم اسیر میز شدند

.

از دل زندگی ما بوی

عمر بی استفاده می آید

از سر سفره های ما حالا

بوی خمس نداده می آید

.

ای شهیدان راه عشق و وفا

خوش به حال شما و بال شما

پیش ارباب یاد ما هستید ؟

منم و غبطه ی وصال شما

.

باید این روزهای پاییزی

یک نفر با بهار برگردد

از برای نجات این دنیا

وارث ذوالفقار برگردد

.

با هزاران امید می گویم

آفتابا امام ما برگرد

یا ایالغوث یا اباصالح

جان زهرا تو را خدا برگرد

.

.

.

علی اکبر لطیفیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *