اشعار آیینی خیمه...

^ مبدا که باشد طوس مقصد کاظمین است

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 9 مرداد 1398

^ مبدا که باشد طوس مقصد کاظمین است

متن شعر

مبدا که باشد طوس مقصد کاظمین است

***

مبدا که باشد طوس مقصد کاظمین است
در آسمان ها هم زبانزد کاظمین است

.
هر جا که بوی تو می آید کاظمین است
با این حساب امروز مشهد کاظمین است

.

وقتی که محو دیدن باب الجوادیم
انگار اصلا زائر باب المرادیم

.

مهر و محبت حلم و بخشش جود و رحمت
در جان تو کرده تجلی بی نهایت

.
شاعر می افتد پای توصیفت به زحمت
داری به سر عمامه ی سبز امامت

.

پاکی زلالی مهربانی و عطوفی
ای معدن الرحمه رئوف بن رئوفی

.

بس که خدای تو ملاحت بر تو داده
دل می بری با چشم و ابروی گشاده

.
ای تالی شمس الشموس ای شاهزاده
از کودکی هستی بزرگ خانواده

.

وقتی علی اکبر مولای مایی
یعنی تو هم خلقا و خلقا مصطفایی

.

علم الیقین و مظهر توحید بودی
در ناامیدی مایه ی امید بودی

.
راه نجات از ورطه ی تردید بودی
نه ساله اما مرجع تقلید بودی

.

خورشید زاده ماه پیشت رخ گرفته
هر پرسشی در محضرت پاسخ گرفته

.

نه ساله بودی رهبری کردی جهان را
در آستین داری جواب حاضران را

.
داری به دست خود زمام آسمان را
دادی به ما از صلب خود صاحب زمان را

.

عمری مسلمان های اسلام تو هستیم
چشم انتظار مغز بادام تو هستیم

.

معنا بگیرد علم و دانش تحت نامت
حکمت همیشه می گذارد احترامت

.
یحی بن اکثم مات و حیران کلامت
جای سخن های تو بنویسم قیامت

.

با احتجاجت فتح خیبر کردی آن روز
با تیغ نطقت کار حیدر کردی آن روز

.

چشم تمنا را بدوزم بر نگاهی
یا سیدالسادات اباجعفر نگاهی

.
تا حال و روز من شود بهتر نگاهی
کی می کنی بر جانب نوکر نگاهی

.

با یک نگاه تو ” موفق ” می شوم من
بر جمع اصحاب تو ملحق می شوم من

.

سرچشمه ی مهر و عطوفت کوه احساس
بیرون زند از حجره ات عطر گل یاس

.
بر روضه های فاطمه همواره حساس
غیرت به مادر داری آقا مثل عباس

.

مشتاق انجام امور ناتمامیم
ما هم شبیه تو به فکر انتقامیم

.

با سفره هایت هر کسی که آشنا شد
بیرون نرفت از روضه ات حاجت روا شد

.
هر جا که آمد نام تو دارالشفا شد
با ذکر تو آجیل مان مشکل گشا شد

.

عطری دگر بر هفته داده چهارشنبه
ماییم و ختم یا جواد چهارشنبه

.

نحن موالیکم بزهرا یابن سلطان
یا سیدی انظر الینا یابن سلطان

.
ما را سفارش کن به بابا یابن سلطان
روضه مهیا شد بفرما یابن سلطان

.

گنبد به روی دوش خود پرچم گرفته
بابا برایت مجلس ماتم گرفته

.

عمری میان روضه هایت گریه کردیم
بر غربت بی انتهایت گریه کردیم

.
تو گریه کردی پا به پایت گریه کردیم
با ضامن آهو برایت گریه کردیم

.

شهری به پای رفتن تو غصه خورده
همسایه از همسایه ی خود ارث برده

.

هر روز مهمانی به غیر از غم نداری
بر زخم های کهنه ات مرهم نداری

.
حتی میان خانه ات محرم نداری
جز گریه کردن راه دیگر هم نداری

.

ای وارث درد حسن خون بر دلت شد
وقتی شریک زندگی ات قاتلت شد

.

از شدت زهر ستم بال و پرت سوخت
تنها نه بال و پر تمام پیکرت سوخت

.
تو سوختی از غصه قلب مادرت سوخت
از تشنگی در بین حجره حنجرت سوخت

.

با ناله های تو همه کل می کشیدند
در پیش چشم فاطمه کل می کشیدند

.

شکر خدا سر نیزه و تیر و کمان نیست
بر سینه ی تو رد پایی از سنان نیست

.
در دست ام فضل دیگر خیزران نیست
انگشترت دیگر به دست ساربان نیست

.

شکر خدا دیگر به دنبال سر تو
از دشمنت سیلی نخورده دختر تو

.

.

.

علیرضا خاکساری

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *