اشعار آیینی خیمه...

می دانم اینجایی و من را زیر پر داری

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 18 اردیبهشت 1398

می دانم اینجایی و من را زیر پر داری

متن شعر

می دانم اینجایی و من را زیر پر داری

***

می دانم اینجایی و من را زیر پر داری

اشراف بر حال دلم از هر نظر داری

.

من بارها با چشم خود دیدم هوایم را

از هر که حتی والدینم بیشتر داری

.

گفتی خودم پیگیر وضع رعیتم هستم

گفتی خودت با من بگو حرفی اگر داری

.

حالا رعیت با تو عرضی مختصر دارد

البته می دانم خودت بهتر خبر داری

.

آقا تقاضا می کنم یک بار یادم کن

در آن قنوتی که سحر با چشم تر داری

.

ای کاش با دست خودت تا آخر این ماه

این کوه غم را از روی این سینه برداری

.

ای کاش بودم آنچنان که قسمتم می شد

از آن اشاراتی که با اهل سحر داری

.

من راضی ام ، من قانعم ، من هر چه می خواهی

قربان آنچه تو برایم زیر سر داری

.

به فدای نغمه ی قرآنت

به فدای پیکر عریانت

.

به فدای آن لب عطشانت

ابی عبدالله ابی عبدالله

.

سر من خاک قدمت مولا

جگرم شمع حرمت مولا

.

منم و لطف و کرمت مولا

ابی عبدالله ابی عبدالله

.

کفن تو خاک بیابان است

حرم تو قلب محبان است

.

بدنت زیر سم اسبان است

ابی عبدالله ابی عبدالله

.

لاله ات خونین غنچه ات پرپر

قاتلت شد داغ علی اکبر

.

نه تو را یار و نه تو را یاور

ابی عبدالله ابی عبدالله

.

چه جراحت ها که به تن داری

آیه ها از زخم بدن داری

.

نه به تن جامه نه کفن داری

ابی عبدالله ابی عبدالله

.

به باد گفتم اگر شد مرتبت بکند

به خاک گفتم اگر شد تنت بپوشاند

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *