اشعار آیینی خیمه...

می نویسم به چشم تر مادر

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 9 دی 1399

می نویسم به چشم تر مادر

متن شعر

می نویسم به چشم تر مادر

***

می نویسم به چشم تر مادر
می نویسم به روی در مادر
با همین پاره ی جگر مادر
سوختم از سکوت اگر مادر

می نویسم مرا ببر مادر
.
خواهرم نام مادر آورده
چادر گریه آور آورده
غم من باز هم سر آورده
کوچه داد مرا در آورده

باز رفتم به آن گذر مادر

.
کوچه بود و عبور بانویش
کوچه و یک بهشت در کویش
مادری و فرشته هر سویش
باد حتی نخورده بر رویش

من در آن کوچه بی خبر مادر

.
کوچه بود و غروب غم بارش
کوچه بود و دو تا عزا دارش
کوچه‌ ی سنگی و دو دیوارش
کوچه و سنگهای بسیارش

کوچه پر شد ز رهگذر مادر

.
دیدم آنجا هزار مشکل را
بسته بودند راه منزل را
جمع نامحرم و اراذل را
دیدم آن روز دست قاتل را

وای از چشم خیره سر مادر

.
چشم خود را که بست زد سیلی
دید بی حیدر است زد سیلی
وای با پشت دست زد سیلی
گونه ‌ای را شکست زد سیلی

سنگ دیوار بود و سر مادر

.
می زدم داد که نزن نامرد
کشتی ‌اش پیش چشم من نامرد
جای مادر مرا بزن نامرد
یک نفر بین چند تن نامرد

از غرورم شکسته ‌تر مادر
.
او زد و هر دو تا زمین خوردیم
هر دو تا بی هوا زمین خوردیم
پیش نامردها زمین خوردیم
خنده کردند تا زمین خوردیم

چادر و خون و خاک تر مادر

*

*

*

بازم غم کوچه روضه نفس گیر شد

اینجا همونجاست که امام حسن پیر شد

.

کوچه شده تیره و تار ببخشن سادات

پر شده از گرد و غبار ببخشن سادات

.

امام حسن سوخت جگرش ببخشن سادات

سیلی زدن به مادرش ببخشن سادات

.

.

امام حسن داد زد بسه نزن نامرد

دستشو برد بالا سیلی محکم زد

.

یه کودک زار و حزین ببخشن سادات

مادرش افتاده زمین ببخشن سادات

.

ناموس حیدرو زدن ببخشن سادات

تو کوچه مادرو زدن ببخشن سادات

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *