اشعار آیینی خیمه...

میدونی که دختر باباییه بابا

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 3 خرداد 1397

میدونی که دختر باباییه بابا

متن شعر

میدونی که دختر باباییه بابا

شبا بی قرار لالاییه بابا

.

بازم خواب می دیدم شبای حرم رو

رو زانوت گذاشتم دوباره سَرم رو

.

یه رویای شیرین برام آرزو بود

کنارم تو خیمه تو بودی عمو بود

.

ولی زجر اومد باز صداشو شنیدم

منو توی خواب زد من از خواب پریدم

.

بابایی کجایی

.

میشه باورت که من پرشکسنه

نمازم رو بابا می خونم نشسته

.

دیگه قد خمیده دیگه نیمه جونم

شبا تو خرابه گرسنه می مونم

.

میگه عمه شب ها نمیشم من آروم

توی راه یه ضربه گرفته به پهلوم

.

عجب ضربه ای بود منو از پا انداخت

منو بین کوچه یاد زهرا انداخت 

.

بابایی کجایی

.

فدای سرت که تن من کبوده 

اینا یادگار یه مرد یهوده

.

فدای سرت که چشام خیره مونده

کی بد کرده با تو کی موتو سوزونده

.

چرا حال و روز نگاهت عجیبه ؟

چرا قاب روی تو شیب الخضیبه ؟

مگه خنجر شمر چیکار کرده با تو 

چقدر طول کشیده بریده رگ تو 

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *