اشعار آیینی خیمه...

^ نوبت عشق است و کار و بار حرام است

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 4 شهریور 1397

^ نوبت عشق است و کار و بار حرام است

متن شعر

نوبت عشق است و کار و بار حرام است
هرچه به جز گفتن از نگار حرام است

.
جبر تو گر هست اختیار حرام است
محضر خورشید سایه سار حرام است

.

گم شده در جاده ایم راهنما باش
حضرت هادی به فکر این فقرا باش

.

وقت گذر نور باش رهگذران را
باز به دستت بگیر نبض زمان را

.
جان بده با یک حدیث پیر و جوان را
پر کن از ایمان دوباره گوش اذان را

.

ای همه ی آفتاب ها لب بامت
مؤمن و کافر همه فدای مرامت

.

دست تو حاتم ز هر فقیر و گدا ساخت
حرکت نعلین تو زخاک طلا ساخت

.
پیچش عمامه ات ز عرش نما ساخت
برد هر آن کس که قبله سمت شما ساخت

..

ذکر تو بر دردها دواست همیشه
کعبه ی حجّاج سامراست همیشه

.

ما سر و سامان نداشتیم تو دادی
مرهم و درمان نداشتیم تو دادی

.
شوق کریمان نداشتیم تو دادی
میل به قرآن نداشتیم تو دادی

.

پر به هوای تو می زنیم چه بهتر
پوزه به پای تو می زنیم چه بهتر

.

از قِبَل جامعه قرار گرفتیم
خط به خطش حس افتخار گرفتیم

.
شیعه ی آقا شدیم عیار گرفتیم
راه به سوی همین دیار گرفتیم

.

در حرمت مثل کعبه شور و صفا هست
گنبد و گلدسته هات در دل ما هست

.

در شب تاریک نور ماه مرا کشت
دیدن این صحن و بارگاه مرا کشت

.
خلوتی ” سُرَّ مَن راه ”  مرا کشت
گریه ی زوار زا به راه مرا کشت

.

موشک و خمپاره سمت و سوی حرم خورد
حضرت حجت چقدر پای تو غم خورد

.

تابه ابد در دلت عزای حسین است
گریه ی هر روزه ات برای حسین است

.
چشم ترت وقف روضه های حسین است
مرهم درد تو کربلای حسین است

.

شکر ، خدا پاسخ دعای تو را داد
قبّه ی ارباب ما شفای تو را داد

.

جد غریبت به زیر تیغ و سنان بود
بر جگرش داغ مرگ تازه جوان بود

.
هم بدنش در حصار نیزه زنان بود
هم که نگاهش سوی خیام زنان بود

.

از دهنش گرچه یا غیاث شنیدند
زنده ی جاوید را به نیزه کشیدند

.

.

.

سید پوریا هاشمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *