اشعار آیینی خیمه...

^ هلا ! در این کران فقط به حر ، امان نمی رسد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 22 خرداد 1399

^ هلا ! در این کران فقط به حر ، امان نمی رسد

متن شعر

هلا ! در این کران فقط به حر ، امان نمی رسد

***

هلا ! در این کران فقط به حر ، امان نمی رسد
که در کنار او به هیچ کس زیان نمی رسد

.
بهشت ، خیمه ی عزای اوست این حقیقتی ست
که باورش به ذهن کوچک گمان نمی رسد

.
شروع شورش غمش ز شور اشک آدم است
به درک گریه بر مصیبتش زمان نمی رسد

.
فلک ! به گوش خود بخوان که ضجه ی زمینیان
به های های ناله ی فرشتگان نمی رسد

.
به نون و القلم ، قسم ، به آن شعر محتشم
قصيده بی سرودن از غمش به آن نمی رسد

.
به خيمه ها نمی رسید کاش پای ذوالجناح
که خیری از رسیدنش به کودکان نمی رسد

.
که دیده است خون به دل کنند مشک تشنه را ؟!
که هیچ میزبان چنین به میهمان نمی رسد

.
رباب را سه شعبه ذره ذره ذره آب کرد !
مگر که تیرت ای اجل به ناگهان نمی رسد ؟

.
حسین داده بود جان کنار جسم اکبرش
که شمر می رسد به سر ، ولی به جان نمی رسد

.
کشید خنجر از غلاف و روی سینه اش نشست
به حیرتم چرا عذاب از آسمان نمی رسد ؟

.
چرا نمی برد مگر که تیز نیست خنجرش ؟
که هرچه ضربه می زند به استخوان نمی رسد

.
به سر رسید قصه ، روضه خوان چه می شود بگو
که هیچ چیز دست کم به ساربان نمی رسد
.
حکایتی ست خلوت تنور با سر حسین
ولی به بزم بوسه های خیزران نمی رسد
.
چقدر زجر می کشند کودکان عمو که نیست
که رفته است و دست او به کاروان نمی رسد
.
رسید کاروان به شام ، خوب گوش کن یزید
صدای ناله و صدای الامان نمی رسد
.
چنان بر اوج نیزه ها حماسه ساخت از بلا
که هر چه می دود به سوی او ، جهان ، نمی رسد
.
صلات ظهر خون به حق اقامه بست آنچنان
که تا ابد به گَرد سجده اش اذان نمی رسد !
.
اعوذ بالبلا ، هميشگي ست کربلا ، مگو
که گاه ابتلا و وقت امتحان نمی رسد
.
رسیده او به ما ولی نمی رسیم ما به او !
اگر که مرد بی قرار داستان نمی رسد

.

.

.

سید محمدجواد میرصفی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *