وقت ضیافت آمد و در پشت در ماندم
***
وقت ضیافت آمد و در پشت در ماندم
تنها میان این قفس بی بال و پر ماندم
.
جا ماندم از کرب و بلا و در به در ماندم
این روزها جانم به لب آمد اگر ماندم
انگار که روی زمین تنهاترین هستم
محروم از خیر کثیر اربعین هستم
.
مونس ندارم غیر این چشمان گریانم
خیره شدن بر عکس شش گوشه است درمانم
.
زوار ، راهی بهشتند و پریشانم
خیلی خجالت می کشم من از رفیقانم
.
کارم فقط اشک است و ناله از فراق دوست
تربت ببوسم هر سحر از اشتیاق دوست
.
اصلا ندیده پستی و روی سیاهم را
دیده همیشه خواهش و شوق نگاهم را
.
قبل از دعایم داده هر آنچه بخواهم را
او مطمئنا خوب می داند صلاحم را
.
من راضی ام بر آن چه که جانان پسندیده
امسال قربانش شوم هجران پسندیده
.
تنها پناه و ملجأ جا مانده ها مشهد
در وقت غربت دلخوشی هر گدا مشهد
.
شاه خراسانی صدا زد که بیا مشهد
تنها شدم رفتم به جای کربلا مشهد
.
خیلی رئوفانه به فریادم رسید آقا
خیلی عطوفانه سرم دستی کشید آقا
.
دستم به دامانت رضا کاری برایم کن
قدری از این درد و غمِ در سینه ام کم کن
.
و انظر إلیَّ … سائلت را باز محرم کن
سلطان ! برات کربلایم را فراهم کن
.
تسکین هر درد و غمی روضه است ، می دانی
ابن شبیبم ، چند خطی روضه می خوانی ؟
.
فابک علی المظلوم .. جدم دست و پا می زد
فابک علی المحروم .. زینب را صدا می زد
.
فابک علی المهموم .. خولی بی هوا می زد
فابک علی المغموم .. پیری با عصا می زد
.
او نیزه می خورد و علی آن لحظه آن جا بود
عطشانِ زیر دست و پا فرزند زهرا بود
.
.
.
علی سپهری
.
نظرات