اشعار آیینی خیمه...

گدای سفره ی مردم شدم غلط کردم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 16 دی 1397

گدای سفره ی مردم شدم غلط کردم

متن شعر

گدای سفره ی مردم شدم غلط کردم

***

گدای سفره ی مردم شدم غلط کردم
جدا شدم ز درت گم شدم غلط کردم
.
مرا صدا زدی و رد شدم نفهمیدم
تو خوب بودی و من بد شدم نفهمیدم
.
به آن زبان که تو دادی چه ها نکردم من
مرا ببخش شما را صدا نکردم من
.
رفیق بودی و من نارفیق ؛ شرمنده
شکسته ام دلتان را رفیق ؛ شرمنده
.
بیا و دیده ی خود را ز من ندید بگیر
مرا گناه زده تو نزن ؛ ندید بگیر
.
مرا ببخش تو حالا به خاطر زینب
بغل بگیر گدا را به خاطر زینب
.
دوباره یک شب جمعه دوباره آهِ حسین
رسیده است به ری بوی قتلگاه حسین
.
دوباره فاطمه دارد بُنیّ می خواند
گرفته زمزمه دارد بُنیّ می خواند
.
بُنیَّ موی سرت را که چنگ زد مادر
به صورت تو عزیزم که سنگ زد مادر
.
لباس دوخته بودم کجاست پیرهنت ؟
گرفت پهلوی من وقت دست و پا زدنت
.
هر آنچه نیزه که آمد ، در آمد از پشتت
عقیق رفته که رفته کجاست انگشتر
.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *