اشعار آیینی خیمه...

آفتاب دوباره ای پیداست

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 20 مرداد 1399

آفتاب دوباره ای پیداست

متن شعر

آفتاب دوباره ای پیداست

***

آفتاب دوباره ای پیداست
روی دوشش ستاره ای پیداست

.
مشک بر روی شانه ی عباس
لب دریا کناره ای پیداست

.
این طرف غیر خار در دستی
وایِ من سنگ خاره ای پیداست

.
آن طرف حنجری عطش آلود
در پسِ گاهواره ای پیداست

.
این طرف با سه شعبه های خودش
روی اسبی سواره ای پیداست

.
آه از توی گودی گودال
سر دارالاماره ای پیداست

.
اگر این نیزه ها اجازه دهند
بدن پاره پاره ای پیداست
***
خاک این دشت سربلند شده
روی پایش اگر بلند شده

.
کاروانی ز دور می آید
آه از هر جگر بلند شده

.
چهره ی ماهتاب این لشگر
روی دست قمر بلند شده

.
به قد و قامت علی اکبر
چشم نیزه نظربلند شده

.
وای تیر سه شعبه ای انگار
روی پاهای پر بلند شده

.
روی زانو نشسته حرمله و
روی دستی پسر بلند شده

.
سمت هرکس حسین در نقشی
گه عمو گه پدر بلند شده

.
این خمیده سه ساله کیست مگر –
– مادر از پشت در بلند شده

.
نجمه گوید که قد قاسم من
از جه رو اینقدر بلند شده

.
روی دست تو اکبر از پا ؟ نه
از میان کمر بلند شده
***
گل به وقت گلاب نزدیک است
لحظه ی اضطراب نزدیک است

.
لحظه ای که عمو به خود می گفت
مشک بردار آب نزدیک است

.
بی گمان بین آب و شش ماهه
لحظه ی انتخاب نزدیک است

.
لحظهی رو گرفتن ارباب
از نگاه رباب نزدیک است

.
آه خفاش های بی مقدار !
کشتن آفتاب نزدیک است

.
لحظه های کشیدن دست و
روسری و نقاب نزدیک است

.

.

.

مهدی رحیمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *