آمدم در می زنم یا رب ! گدایت را ببین باز هم این بنده ی بی دست و پایت را ببین . ظرف خالی طعام سائلت را پُر نکن نان من گریه است ؛ نان بنده را آجر نکن . بار من روی زمین مانده است ؛ بارم را بخر خوب و بد هرچیز دارم را بیا یکجا بخر . ای پناه بی پناهی ها ؛ پناهم داده ای از تو ممنونم به مهمانیت راهم داده ای . شکر می گویم هزاران بار ؛ ستاری خدا وای اگر از باطن من پرده برداری خدا . هیچ کس گردن نمی گیرد من شرمنده را مثل فرزند پدرمرده بغل کن بنده را . در زمان ارتکاب جرم ، بی باکم نکن تا مرا پاکم نکردی از بدی ، خاکم نکن . قلب تاریک مرا از روشنی آکنده کن عزم ترک معصیت را در وجودم زنده کن . بارها وقتی که می بینم دچارم بر گناه هر دمی که بیخ پیدا کرد کارم در گناه . رو به زهرا می کنم ؛ زهراست پشتیبانِ من جای دیگر را ندارم جز درِ این خانه من . هرچه باشم ؛ او بخواهد می شوم آخر درست از من آلوده دامن می کند نوکر درست . تا دم افطارها یادی ز عطشانش کنم چشم روزه دار خود را سیر ، گریانش کنم . خون سرخی بر عبای رنگ یشمش ریختند تشنه بود و آب را در پیش چشمش ریختند
.
دست شمر افتاده بود آن زلف درهم ریخته خشکی لب هاش را با چکمه بر هم ریخته
.
نیزه جای جرعه آبی ، در گلویش می کنند پیش چشم مادر او پشت و رویش می کنند
نظرات