آن شب كه گل از دامن مهتاب مى ریخت
شبنم به پاى نخل باور آب مى ریخت
.
آن شب كه غم آهنگ شادى ساز مى كرد
قفل اسارت را به گرمى باز مى كرد
.
آن شب كه ساقى بوسه بر پیمانه مى زد
گیسوى شب را بهر مستان شانه مى زد
.
آن شب كه بهر باغ دل غم لاله مى كاشت
در نیسِتان نینوانى ناله مى كاشت
.
آن شب شفق دیوان فتح نور مى خواند
بهر فلق شعر شب عاشور مى خواند
.
شهر مدینه طالب دیدار حق بود
چشم انتظار مطلع الفجر فلق بود
.
فطرس فراز آسمان ها بال مى زد
فریاد آزادى و استقلال مى زد
.
كاى اهل عالم در دیار شور و شادى
زد خیمه روز پنجم ماه جمادى
.
دیوان خلقت را خدا زیب و فرى داد
ساقى كوثر را ز كوثر كوثرى داد
.
شیر خدا را داد خالق ماده شیرى
قامت قیامت دختر روشن ضمیرى
.
جبریل بر ختم رسل پیغام مى داد
پیغام از پیروزى اسلام مى داد
.
مى گفت یا احمد شكوه باور آمد
بهر حسینت سینه چاك سنگر آمد
.
بر خلق عالم نعمتى عظمى ست دختر
سوم گل و گل واژه ی زهراست دختر
.
دختر مگو چون همتى مردانه دارد
از آیه ی ” قالوا بلا ” پیمانه دارد
.
دختر مگو كه دختران را رهبر آمد
بى پرده گویم صبر را پیغمبر آمد
.
بر روى ما تا مهر رخشان در گشاید
در بردبارى مثل او مادر نزاید
.
از صبر او دین خدا پاینده گردد
هر مرده اى ز انفاس گرمش زنده گردد
.
ثابت قدم مانند او گیتى ندیده
زیرا خدا او را حسینى آفریده
.
در روز عاشورا كه روز آزمون است
او فارغ التحصیل آن دارالفنون است
.
قنداقه اش را تا كه پیغمبر گرفتى
صد بوسه از رخساره ی او برگرفتى
.
در دست پیغمبر ز دیده اشك مى ریخت
كز اشك او از چهره او رشك مى ریخت
.
در دست باب تاج دارش گریه مى كرد
گویى كه از هجر نگارش گریه مى كرد
.
با گریه اش صلح حسن را زنده كرد او
چون غنچه بر روى حسینش خنده كرد او
.
یعنى تو را جان برادر خواهر آمد
خواهر نه تنها یاور و همسنگر آمد
.
.
.
حجت الاسلام جواد محمدزمانی
.
نظرات