اشعار آیینی خیمه...

آن شب كه گل از دامن مهتاب مى ریخت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 2 بهمن 1396

آن شب كه گل از دامن مهتاب مى ریخت

متن شعر

آن شب كه گل از دامن مهتاب مى ریخت

شبنم به پاى نخل باور آب مى ریخت

.

آن شب كه غم آهنگ شادى ساز مى كرد

قفل اسارت را به گرمى باز مى كرد

.

آن شب كه ساقى بوسه بر پیمانه مى زد

گیسوى شب را بهر مستان شانه مى زد

.

آن شب كه بهر باغ دل غم لاله مى كاشت

در نیسِتان نینوانى ناله مى كاشت

.

آن شب شفق دیوان فتح نور مى خواند

بهر فلق شعر شب عاشور مى خواند

.

شهر مدینه طالب دیدار حق بود

چشم انتظار مطلع الفجر فلق بود

.

فطرس فراز آسمان ها بال مى زد

فریاد آزادى و استقلال مى زد

.

كاى اهل عالم در دیار شور و شادى

زد خیمه روز پنجم ماه جمادى

.

دیوان خلقت را خدا زیب و فرى داد

ساقى كوثر را ز كوثر كوثرى داد

.

شیر خدا را داد خالق ماده شیرى

قامت قیامت دختر روشن ضمیرى

.

جبریل بر ختم رسل پیغام مى داد

پیغام از پیروزى اسلام مى داد

.

مى گفت یا احمد شكوه باور آمد

بهر حسینت سینه چاك سنگر آمد

.

بر خلق عالم نعمتى عظمى ست دختر

سوم گل و گل واژه ی زهراست دختر

.

دختر مگو چون همتى مردانه دارد

از آیه ی ” قالوا بلا ” پیمانه دارد

.

دختر مگو كه دختران را رهبر آمد

بى پرده گویم صبر را پیغمبر آمد

.

بر روى ما تا مهر رخشان در گشاید

در بردبارى مثل او مادر نزاید

.

از صبر او دین خدا پاینده گردد

هر مرده اى ز انفاس گرمش زنده گردد

.

ثابت قدم مانند او گیتى ندیده

زیرا خدا او را حسینى آفریده

.

در روز عاشورا كه روز آزمون است

او فارغ التحصیل آن دارالفنون است

.

قنداقه اش را تا كه پیغمبر گرفتى

صد بوسه از رخساره ی او برگرفتى

.

در دست پیغمبر ز دیده اشك مى ریخت

كز اشك او از چهره او رشك مى ریخت

.

در دست باب تاج دارش گریه مى كرد

گویى كه از هجر نگارش گریه مى كرد

.

با گریه اش صلح حسن را زنده كرد او

چون غنچه بر روى حسینش خنده كرد او

.

یعنى تو را جان برادر خواهر آمد

خواهر نه تنها یاور و همسنگر آمد

.

.

.

حجت الاسلام جواد محمدزمانی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *