اشعار آیینی خیمه...

از بام و در کعبه

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 10 آذر 1396

از بام و در کعبه

متن شعر

از بام و در کعبه به گردون رسد آواز
امشب در رحمت به سماوات شده باز

.
بت های حرم در حرم افتاده به سجده
ارواح رسل راست هزاران پر پرواز

.
کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر
مکه شده زیبا دل افروز و سرافراز

.
جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت
امشب به سماوات کند خاک زمین ناز

.
از ریگ روان گشته روان چشمه ی توحید
یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز

.
دشت و در و بحر و بر و جن و بشر و حور
در مدح محمد همه گشتند هم آواز

.
هر ذره ی کوچک شده یک مهر جهان تاب
هر قطره ی ناچیز چو دریا کند اعجاز

.
جبریل سر شاخه ی طوبی چو قناری
در وصف محمد لب خود باز کند باز

.
جبریل چه آرد ؟ چه بخواند ؟ چه بگوید ؟
جایی که خداوند به قرآن کند آغاز

.
خوبان دو عالم همه حیران محمد 
یک حرف ز مدحش شده ما کانَ محمد 
.
این است که برتر بود از وهم کمالش
جز ذات الهی همه مبهوت جلالش

.
رضوان شده دلداده ی مقداد و ابوذر
فردوس بود سائل درگاه بلالش

.
والله قسم نیست عجب گر لب دشمن
چون دوست ز هم بشکفد از خلق و خصالش

.
هرگز به نمازی نخورد مهر قبولی
هرگز ، صلوات ار نفرستند به آلش

.
بی رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد
حتی ملک العرش بسوزد پر و بالش

.
یوسف ببرد حسن خود از یادگر او را
یک منظره در خاطره افتد ز خیالش

.
این است همان مهر درخشنده که تا حشر
یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش

.
گل سبز شود از جگر شعله ی آتش
در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش

.
چون ذات خدای ازلی لیس کمثله
باید که بخوانیم فراتر ز مثالش

.
ایجاد بود قبضه ای از خاک محمد 
افلاک بود بسته به لولاک محمد 
.

روزی که عدم بود و عدم بود و عدم بود
نه ارض و سما بود ، نه لوح و نه قلم بود
.
تسبیح خدا در نفس پاک محمد
لب های علی هم سخن ذات قِدَم بود
.
روزی که گلِ آدم خاکی بسرشتند
آدم به تولای علی صاحبِ دم بود
.
از خاک قدم های علی کعبه بنا شد
او را نتوان گفت که نوزاد حرم بود
.
روزی که کرم بود دُری در صدف غیب
والله علی قبله ی ارباب کرم بود
.
بر قلب علی علم خدا از دل احمد
چون سیل خروشنده روان در دل یم بود
.
در بین رسولان که به عالم عَلَم استند
نام نبی و نام علی هر دو عَلَم بود
.
در جوف نبی دید نبی حمد خداوند
با نعت وی و مدح علی ذکر صنم بود
.
بالله تجلای نبی مطلع الانوار
والله تولای علی فوق نعم بود
.
خلقت چو خدا خالق بخشنده ندارد
خالق چو نبی و چو علی بنده ندارد

.

از خالق دادار بپرسید علی کیست
از احمد مختار بپرسید علی کیست

.
جز شخص علی شخص علی را نشناسد
از حیدر کرار بپرسید علی کیست

.
شمشیر به دشمن دهد و شیر به قاتل
از قاتل خونخوار بپرسید علی کیست

.
با دار بلا انس بگیرید و در آن حال
از میثم تمار بپرسید علی کیست

.
در غزوه ی بدر و احد و خیبر و احزاب
از تیغ شرربار بپرسید علی کیست

.
از نخله ی خرما و در و دشت و بیابان
از چاه و شب تار بپرسید علی کیست

.
از حجر و سعید ابن جبیر و ز ابوذر
از مالک و عمار بپرسید علی کیست

.
جز فاطمه کس محرم اسرار علی نیست
از محرم اسرار بپرسید علی کیست

.
بگرفت به کف جان و سر و جای نبی خفت
از آن همه ایثار بپرسید علی کیست

.

” میثم ” چه به اوصاف علی گوید و خواند

جز حق نتواند ، نتواند ، نتواند

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *