اشک ها فصل تماشاست امانم بدهید
شوق آیینه به چشم نگرانم بدهید
***
اشک ها فصل تماشاست امانم بدهید
شوق آیینه به چشم نگرانم بدهید
.
از شما می شنوم عطر گل یاسین را
خاک ها رنگ یقینی به گمانم بدهید
.
جامی از اشک فراهم شد اگر ای مردم
به تسلای دل همسفرانم بدهید
.
طول یک چلّه جدایی به خدا یک عمر است
گاه خط و خبر از سیر زمانم بدهید
.
گر خبر دار شدید از گل داودی من
یک شمیم از نفسش روح و روانم بدهید
.
پاره های دلم افتاده در این دشت ، به خاک
رخصت گریه به گلگون کفنانم بدهید
.
کاکل آشفته به خون ، خفته در این جا سروی
باز در سایه اش آرامش جانم بدهید
.
این رباب است که با لاله رخان می گوید :
ذکر لالایی گل را به زبانم بدهید
.
من که از عطر گل فاطمه مدهوش شدم
خبر از حال و هوای دگرانم بدهید
.
سجده ها کرده ام از بوسه بر این تربت پاک
طاقت از دست شد ، آرامه ی جانم بدهید
.
دشت لبریز گلاب است اگر امکان دارد
برگی از آن گل صد برگ نشانم بدهید
.
اربعین نیست حدیثی که فراموش شود
شعله ی عشق نه آن است که خاموش شود
.
.
.
استاد محمدجواد غفورزاده
.
نظرات