اشعار آیینی خیمه...

 السلام ای اشرفِ خَلقِ اله العالمین

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 7 آذر 1396

 السلام ای اشرفِ خَلقِ اله العالمین

متن شعر

 السلام ای اشرفِ خَلقِ اله العالمین

 قبله ی امُّ القری ، تکبیرة الاحرام دین

.

 اسم اعظم ، عقل کل ، مالک رقاب انس و جان

 آیه ی رحمت ، امام دین ، امیرالمؤمنین

.

 مسند آرای خلافت ، آبروی کائنات

 قرّةُ العین ملائک ، عرش را کرسی نشین

.

 قاسم الارزاق از مِمّا رَزَقْنا ینفقون

 ساقی اَنهار خَمْر لِذّتاً لِلشّاربین

.

 انبیا و اولیا را در حقیقت چون الف

 هم به معنی اولین و هم به صورت آخرین

.

 مرغ دست آموز باغ دانشت روحُ القُدُس

 طفل ابجد خوانِ مکتب خانه ات روح الامین

.

 دخل و خرج مشرق و مغرب به فرد مهر و ماه

 می برند از نسخه ی امرت کرام الکاتبین

.

 محضر کروبیان را از تو تحریر سجل

 خاتم پیغمبران را نام تو نقش نگین

.

 در هوای جست جویت چرخ یک بیهوده گرد

 در قفای اقتدارت خضر یا صحرانشین

.

 آنکه از اسرار ذات کردگار آگاه بود

 واقف از اسرار ذاتش هم رسول الله بود

.

 ای ندیده دیده ی گردون چو بازوی تو کس

 آستینت آستین قدرة الله هست و بس

.

 شحنه ی عدلت چو آراید سریر انتقام

 بسته عنقا را به تار عنکبوت آرد مگس

.

 در صف پیکار بر فوج سپاه دشمنت

 بهر قبض روح ، عزرائیل گردان چون عسس

.

 پادشاهی یافت از نامت سلیمان در جهان

 با وجود آنکه چون خاتم نبودش دسترس

.

 دیگران را بر تو چون بتوان مقدم داشتن ؟

 کی توان پوشید روی بحر را با خار و خس

.

 در ولایت صادق القول است اگر دم می زند

 صبح را با آنکه باشد زندگانی یک نفس

.

 فرش ایوان جلالت می شد از روز ازل

 پرچم زر تار خورشید ار نبودی مندرس

.

 گر نبودی کفر گفتم نسبتت تا انبیا

 فرد دفترخانه ی تقدیر گشته پیش و پس

.

 با حیات دشمنان هرگز نگردیده است جمع

 ذوالفقارت تا به بازوی تو بودش دسترس

.

 دست و تیغت چون علَم شد گفت این پروردگار

 لافتی الاعلی لاسیف الا ذوالفقار

.

 ای که اسرار تو را الله اکبر یافته

 رتبه ات را از بنی آدم پیمبر یافته

.

 در شب معراج سلطان سریر اِصْطفی

 در حریم قاب و قوسینت مقدر یافته

.

 حق تعالی بسته عقد حضرت زهرا به تو

 تا قیام قائم از این عقد گوهر یافته

.

 سرّ سبحان الذی اَسْری که می گوید به خلق

 رمز این را احمد مرسل مکرر یافته

.

 قاصد چابک خرام فکر در بالا روی

 عقل را در بحر ادراکت شناور یافته

.

 سال ها صحرا رَوی ها کرده با عمر دراز

 خضر اسرار تو را فی الجمله در بر یافته

.

 از حُذیفه ماه پوشیده است تشریف یمین

 چهره ی زرتاب خورشید از ابوذر یافته

.

 روز میدان مصافت از سر اعدای دین

 کیمیاگر یک جهان گوگرد احمر یافته

.

 بوترابت گر نبایستی که گردیدی لقب

 آدم خاکی کجا از خاک گشتی منتسب

.

ای که بودی از ازل روح و روان مصطفی

 جسم تو جسم نبی ، جان تو جان مصطفی

.

 شد لبالب موج بحرین معانی از گهر

 تا رسانیدی دهان را بر دهان مصطفی

.

 سرنوشت انس و جان را خامه ی تقدیر شد

 یک زبان شد تا زبانت با زبان مصطفی

.

 گلبن باغ نبی را با تو چون پیوند شد

 از تو شد سرسبز دائم گلستان مصطفی

.

 در حقیقت هست ربطی صورت و معنی به هم

 داشت آن ربطی که با جسم تو جان مصطفی

.

 گر منوّر عالم ایجاد از نور نبی است

 از تو روشن شد چراغ دودمان مصطفی

.

 ای که عقل نکته سنج از رتبه ات پیدا نکرد

 در خور قَدرت مکانی جز مکان مصطفی

.

 با رسول الله یکی بودی ، دو تا پنداشتن

 زآنکه احول بود چشم دشمنان مصطفی

.

 نیستم حَسّان ولی کمتر ز حَسّان نیستم

 لیک گویا هست و هستم از زبان مصطفی

.

 گر فتد عکس خیال التفاتت سوی من

 روزگار آیینه می سازد ز آب روی من

.

 ای که می داند خدایت ، یا امیرالمؤمنین

 می شناسد مصطفایت ، یا امیرالمؤمنین

.

 با یدالله سر برآورد است از یک آستین

 بازوی خیبر گشایت ، یا امیرالمؤمنین

.

 هر دو عالم را به دور افکند چون خس در کنار

 موج دریای عطایت ، یا امیرالمؤمنین

.

 دست سایل چون کف موسی ید بیضا شود

 آرد از جود و سخایت ، یا امیرالمؤمنین

.

 یا کلام حضرت باری ست ، یا قول نبی

 هر که می گوید ثنایت ، یا امیرالمؤمنین

.

 کس نمی داند به غیر از حضرت پروردگار

 ابتدا و انتهایت ، یا امیرالمؤمنین

.

 آدم آورده پناه از ترک اولایی مگر

 بر حریم کبریایت ، یا امیرالمؤمنین

.

 نوح از کشتی گرفته کاسه ی چوبین به دست

 گشته در معنی گدایت ، یا امیرالمؤمنین

.

 با خدا و مصطفی در معرفت بیگانه نیست

 آنکه گردید آشنایت ، یا امیرالمؤمنین

.

 حق تعالی گر نمی فرمود اسرار تو را

 مصطفی هم خود نمی دانست مقدار تو را

.

 ای که ایمان خلائق فرع ایمان شماست

 اصلِ دین تصدیق بر کیفیت شأن شماست

.

 هر که در ارض و سما و عالم ایجاد هست

 ز ابتدا تا انتهای عمر مهمان شماست

.

 با جلال قُبّه ات این آسمان لاجورد

 غنچه ی نیلوفری از بحر عمّان شماست

.

 با وجود این مروّت یا امیرالمؤمنین

 این تغافل دور از الطاف و احسان شماست

.

 عالمی از ظلم و دست انداز عدوان شد خراب

 خاصه این کشور که ویران گشت ، ایران شماست

.

 آنچه از باد مخالف غرق شد در بحر ظلم

 کشتی ناموس و ننگ دوستداران شماست

.

 این قلمرو گشت از مستوفیان زیر و زبر

 آخر این ویرانه سکنای محبّان شماست

.

 مقبلت در صورت آزاد است ، در معنی اسیر

 گر تبه کار است ، امّا از غلامان شماست

.

 گرچه سلمان و اباذر نیست ، اما سال هاست

 ذاکر شاه شهیدان و ثناخوان شماست

.

 بایدش مضمون چو اخلاص تو بر جان داشتن

 شاعری آن به نباید شعر پنهان داشتن

.

 تا به دولت در زوایای نجف کردی مقام

 منزوی شد از فراقت قبله ی بیت الحرام

.

 کعبه با آن اعتبار و جاه از رشک نجف

 می زند سنگ از حجر بر سینه تا روز قیام

.

 بازگشت حاجیان بر روضه ات بی وجه نیست

 عمره می آرند برکوی تو از بیت الحرام

.

 کعبه تا بیرون شدی از وی سیه پوشیده است

 چون سواد خالی از اکلیل نزد خاص و عام

.

 در حرم غالی تو را دیده است می گوید خدا

 زآنکه صاحب خانه را در خانه می باشد مقام

.

 بس که می آید سلام عرش بر خاک درت

 خلق می گویند درگاه تو را دارالسّلام

.

 منتظم گردید تا در سلک مداحان تو

 عرفی از لطف تو شرعی گفت دیوانش تمام

.

 گر نبودی از ازل پای ولایت در میان

 جان کجا با جسم خاکی می گرفتی انسجام

.

 بهر استقبال احباب جناب ات روز دین

 حوریان با رقص می آیند از خلد برین

.

.

.

ملا مقبل اصفهانی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *