اشعار آیینی خیمه...

اینجا که آمدیم غم و غصه پا گرفت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 28 شهریور 1396

اینجا که آمدیم غم و غصه پا گرفت

متن شعر

احسان محسنی فرد

.

اینجا که آمدیم غم و غصه پا گرفت
دلشوره ای عجیب وجود مرا گرفت

.
حس غم جدایی این دشت لاله خیز
بال و پرم جدا و دلم را جدا گرفت

.
فالی زدم به مصحف پیشانی ات حسین
آیات غربت تو دلم را فرا گرفت

.
در این حسینیه که همان عرش کبریاست
حق امتحان ز قافله ی انبیاء گرفت

.
تنها دلیل بودن من ! سایه ی سرم !
زینب فقط به عشق برادر بقا گرفت

.
بین خیام خیمه ی عباس دیدنی است
شکر خدا رکاب مرا آشنا گرفت

.
تا وقت هست حلقه ی انگشتری در آر
از ترس ساربان دل زینب عزا گرفت

.
وای از دل رباب که بیند به جای آب
تیر سه پر به حنجر شش ماهه جا گرفت

.
اینجا درخت و نیزه تفاوت نمی کند
هر یک به سهم خویش نشان تو را گرفت

.
تو ناله می زنی عوضش سنگ می زنند
وای از دمی که دور تو را نیزه ها گرفت

.
وای از شتاب دست پلیدی که عاقبت
زیور ز گوش دخترکان بی هوا گرفت

.
حتی مدینه این همه زجرم نداده بود
یک نیم روز جان مرا کربلا گرفت

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *